اسفند سال گذشته فستیوالی با نام «موسیقی الکترونیک تهران» برگزار شد که بعضی از هنرمندان حاضر در آن موفق به اجرای موسیقیشان نشدند و پوسترهایشان با مهر لغو روبهرو شد. «#تهران» یکی از آن گروهها بود که قرار بود اولین اجرایشان را در قالب این فستیوال برگزار کنند.
مازیار خواجیان و محمدرضا اصغری، دو هنرمندی که سالها است در داخل و خارج از ایران موسیقی تولید میکنند؛ محمدرضا یکی از پیشروهای فضای الکترونیک که آلبوم «آفتاب های همیشه» با مونولوگهای آیدا شاملو جزئی از کارنامه اوست و علاوه بر آن بیشتر فعالیتش در حوزه موسیقی گِیم بوده و سال گذشته برای آلبوم موسیقی گِیم «شهرزاد» -که قرار است منتشر شود- در ششمین دوره جشنواره بازیهای رایانهای برنده غزال زرین بهترین موسیقی شده است. مازیار خواجیان که ساز تخصصیاش گیتار باس است و تحصیلاتش در دانشگاه پرفورمنس جز بوده است. او مثل محمدرضا این سالها با هنرمندانی نظیر سهیل نفیسی همکاری کرده، آلبوم مستقل «فنا» را منتشر کرده و به تازگی هم آلبوم «جلیل کو؟» با مدیریت هنری او منتشر شده است. مازیار بیشتر درگیر طراحی صدا و موسیقی تبلیغات بوده و میتوان گفت ارتزاق هر دو به نوعی خارج از فضای موسیقی مِین استریم بوده است و شاید هم به همین دلایل توجه ویژهای به بخش ویژوآل دارند.
حالا دو سال و نیم از زمانی که تصمیم گرفتند پروژه «#تهران» را راهاندازی کنند میگذرد. آنها در این مدت یک ویدئو کلیپ با همین نام منتشر کردهاند و در کنارش کانال «رادیو» را راه انداختهاند که در آن بخش رها و بیپروای ذهن خود را به تصویر میکشند. قاعده کارشان بر مبنای بداههپردازی در لحظه بوده و لحظات در قطعاتشان انعکاس یافتهاند.
«#تهران» نتیجه دریافتشان از شهری مثل تهران است که اتفاقاً خیلی هم مثبت نبوده و این تعلیق را میتوان به خوبی در کارهایشان شنید؛ تهران را شبیه رادیوی بزرگی تصور کردهاند که هر موجش نشاندهنده یکی از اتفاقاتی است که هر روز در پایتخت رقم میخورد. نماینده نسلی از دهه شصتیها که معتقدند کودکی را با خوراکهای فرهنگی ترسناک و مأیوسانه سپری کردهاند و به همین دلیل هم بخشی از گفتوگو به همین سمت و سو رفت.
حالا قرار است تا یک ماه دیگر اولین آلبومشان منتشر شود؛ آلبوم «#تهران» که برایش برنامه ریزیهای مفصلی کردهاند و میخواهند پیش از آن پرفورمنسی با نام «در جنگل شهر» را روی صحنه ببرند. آنها امروز اولین قطعه از این آلبوم را با نام «تگرگ» منتشر کردهاند که تمام اینها دلایلی برای گفتوگو با آنها بود.
- * در وهله اول «#تهران» نام جذاب و وسوسه کنندهای برای شنیدن خروجیهایش به نظر میآید. این پروژه چطور شکل گرفت؟
محمدرضا اصغری: مازیار ایران نبود و وقتی بعد از سالها برگشت، اولین دیدارمان با هم در تهران سر خیابان میرداماد اتفاق افتاد.
مازیار خواجیان: بعد از پنج سال بود. خبری از هم نداشتیم تا اینکه هم را در تهران دیدیم.
محمدرضا: مازیار طبیعتاً یک بکگراند موسیقایی داشت و البته کم و بیش با یکدیگر هم همکاری کرده بودیم. مازیار یک روز در استودیو گفت یک تمی هست که دوست دارم آن را پیش ببریم. البته خیلی هم بیس محور بود چون ساز اصلی خودش هم گیارباس است.
- * این مربوط به چند سال پیش میشود؟
محمدرضا: دو سال و نیم پیش. از همان زمان کارمان آغاز شد و شروع به ضبط اولین خروجیهایمان کردیم. آن تم بدون هیچ گونه چارچوب و اصرار به اتفاق خاصی ضبط شد. ما فقط میخواستیم ببینیم خروجی ما بعد از این همه سال که دوباره هم را دیدهایم چه میشود. به این ترتیب ترک اول آلبوم یعنی همان «#تهران» متولد شد.
مازیار: آن روز اصلاً به این فکر نکردم که به محمدرضا پیشنهاد همکاری بدهم. هم را دیدیم و بعد از آن هم ناخودآگاه یکدیگر را هفتگی میدیدیم. احساس من این بود که نقطه مشترک ما این است که هر دو از خلوت و تنهایی به واسطه کارهایمان یکدفعه وارد شلوغی تهران میشویم و قسمتی از خلوتمان را با هم تقسیم میکنیم. این روند تبدیل به قطعهای شد که اسمی نداشت و نمیدانستیم قرار است چه اتفاقی برایش بیفتد. صبا مقدمی آن را شنید و گفت این خودِ تهران است. من برای آن تصویر دارم. موزیک هنوز تمام نشده بود که صبا شروع به ایده پردازی برای تصویر کرد و تقریباً هر دو با هم تمام شدند که هر دو خروجی به شکل جالبی با هم هماهنگ بودند. این شد که نام گروه هم شد «#تهران».
- * این هشتگ به نوعی نمادی از تهران مدرن امروز هم هست.
مازیار: قدیمها روی تلفنها بود اما هیچ کس ازش استفاده نمیکرد.
محمدرضا: در واقع میتوان گفت تهران در کنار تکنولوژی.
مازیار: البته هشتگِ مدرنی که در آن پیکان و آن گربه خیابانی که هنوز به آدمها اعتماد صددرصد نکرده هم وجود دارد. تهران یک مکان تاریخی است و هر کاری هم کنی نمیتوانی هویت این شهر را از آن بگیری. مثلاً هر دوی ما عاشق ساختمان اسکان هستیم یا پاساژ قدیمی گاندی که دارند مخروبه میشوند. انگار همه چیز دارد رها میشود و آدمها نمیخواهند گذشتهای که این چیزها در آن بُولد بوده را به یاد بیاورند. الان مراکز خریدهای عجیب و غریبی ساخته شده که با اینکه جذابند اما نسل ما در آنها احساس غریبی میکند. مخصوصاً برای من که بعد از چند سال به تهران برگشتم و ساختماهای غولآسایی را دیدم که من را یاد همانجایی انداخت که این سالها در آن اقامت داشتم و احساس میکردم دیگر تکنولوژی دارد آدمها را میبلعد!
- * اتفاقاً حسی که موسیقی شما به آدم منتقل میکند، یک حس گمگشتگی و تعلیق است. انگار یکباره از جایی این وسط افتادهاید و در آن گم شدهاید. تعلقِ خاطرتان جای دیگری است اما به هر حال مجبورید خودتان را با آن وفق دهید. این حس از کجا میآید؟
محمدرضا: دقیقاً همین است. ما با هم گپ میزدیم و حاصلش را مازیار مینوشت. در واقع این کارها از خلال صحبتهایمان تولید میشدند. اصراری به تولید نداشتیم؛ بیشتر تحلیل میکردیم و خروجی ذهنی خودمان را داشتیم که وقتی در قسمت موزیکال به هم برخورد میکردند، تبدیل به این خروجی میشدند. مازیار چند سالی ایران نبوده و وقتی برگشته با چیز دیگری مواجه شده؛ انگار تهران به او حمله کرده است! من هم چون تهران زندگی نمیکنم تغییر و تحولها در این رفت و آمدها خیلی برایم محسوستر بود.
- * به نظر میرسد از وضعیت حال حاضر تهران راضی نیستید و بیشتر دلبسته گذشته هستید…
خواجیان: هر دوی ما گم شدهایم. روز اولی که با هم در خیابان جمهوری راه میرفتیم را به یاد دارم؛ من اولین بار بعد از ده سال به خیابانی برگشته بودم که در آن به دنیا آمدم. اما میگفتم این آن محلی که من در آن بزرگ شدم نیست. با محمدرضا در آن خیابان راه میرفتیم و هر دو مبهوت بودیم. یکدفعه یک ماشین هم پیچید جلوی یک خانم و او هم شروع به داد زدن کرد ولی هر دو آنقدر شوکه شده بودیم که نمیدانستیم باید چه کنیم. «سرعت»، «تحرک» و «خشونت» برایمان خیلی عجیب بود و خشن بودن زندگی شهری را در آن لحظه کاملاً لمس کردیم. ما در این روند فهمیدیم که فقط شهر تغییر نکرده، ما هم تغییر کردهایم. ما چون دیگر بچه نیستیم باید با دنیای بزرگترها کنار بیاییم و همین موضوع هم سختی ماجرا است. به نوعی انگار میخواستیم پنهان شویم که راه حلش گم کردن خودمان بود.
- * یک جور ناامیدی که البته تسلیم شدن در آن نیست اما در مقابل جنگندگی و اعتراض بیرونی هم ندارید. گفتید دیگر بچه نیستید ولی آنچه که در موسیقیتان شنیده میشود، نشان میدهد که هنوز آن نوجوان درونتان زنده است و میخواهد حرف بزند که این حرف زدن را در قالب کارهای تجربی بروز میدهد. انگار دوست ندارید بزرگ شود.
مازیار: به خصوص محمدرضا. این موزیک قائم به تجربه است. آلبوم شاید به این خاطر طول کشید که من هم برای این تجربهمحوری محمدرضا خیلی احترام قائلم و شخصاً دوستش دارم. کانسپت ذهنی ما این بود که در آلبوم یک قصه را روایت کنیم ولی نمیشد دیگر تا این حد تجربی باشد. اما قرار گذاشتیم که در رادیو، این رهایی را تجربه کنیم…
- * در واقع به سمت هنر اکسپریمنتال بروید.
مازیار: بله. هر دو معتقدیم در تهران موسیقی در جریان است و در موزیکهایی که به پروژه رادیو تعلق دارد، حتماً یک سر و صدایی هم از تهران شنیده میشود؛ از صدای اخبار ترافیک تا فروشندهای که پرتقال میفروشد.
- * در واقع میتوان گفت این پروژه رادیو یک رادیوی بزرگ به اسم تهران است که هر موجش یک اتفاق و پیشآمدی که هر روز در شهر تهران رخ میدهد را بازگو میکند. مثلاً یک موجش ممکن است درباره زلزله کرمانشاه باشد…
محمدرضا: یا ترافیک شهری. تا امروز که بیشتر نسبت به اتفاقهای اجتماعی بوده است. ما در واقع دو پروژه داریم که یکی چهارچوب و شعر و متن مشخص دارد و تبدیل به آلبوم میشود یکی هم ساید پروجکت است که میتواند همیشه در کنار آلبومها وجود داشته باشد و هر چیزی در آن بگنجد.
- * این شخصیت قرار است داستانش را در آلبوم ادامه دهد یا کانسپت متفاوتی دارد؟
مازیار: به جرئت میتوانم بگویم که این آلبوم تمرینی برای داشتن کانسپت در آلبوم است. «کانسپت» به آن معنای استانداردش که مثلاً The Wall برای «پینکفلوید» داشته است. یک کاراکتر ثابت در آلبوم وجود دارد که حاصل همان تجربهای است که من و محمدرضا، ناخودآگاه در یک زمان داشتهایم و آن هم تنهایی مطلق و البته خودخواسته بوده است. در یک زمان هر دو به این نتیجه رسیده بودیم که نیاز داریم در تنهایی سایهمان را نگاه و به آن کمک کنیم تا قد بکشد و در تنهایی بالغتر شویم. چون هر دو آن تجربه را کرده بودیم، وقتی به هم رسیدیم توانستیم آن بخش تجربی و پر فرا و نشیب رادیو و آلبوم را تفکیک کنیم و آنها را به شکل موازی با هم پیش ببریم که البته خیلی هم سخت بود. اما به نسبت هر دو از نتیجه راضی هستیم.
- * پس در آلبوم شروع به قصهگویی کردهاید.
مازیار: دقیقاً. در بخش موزیکالش که نوشتن تکستها و فکر کردن به نحوه خواندنش کار من بود و در پروداکشن به شکل بسیار زیادی بار روی محمدرضا بود. تا یک بخش جلو رفتیم و دیدیم بدون اینکه بخواهیم انگار هر قطعه دارد سمت و سوی قطعه بعدی را مشخص میکند. بعد احسان ابرقویی به ما اضافه شد که کانسپت آرتیست و تصویرگر است و به طرز معجزهواری اولین چیزی را که شنید و برایش طرح زد، همان تصویری بود که ما در ذهنمان میدیدیم.
- * خب این میتواند نشاندهنده سینماتیک بودن موسیقیتان باشد؛ چون گفتید چنین تجربهای را با صبا مقدمی هم در بخش ویدئو داشتهاید.
مازیار: بله المانهای آن ویدئو انتخاب خود صبا است و تا حد زیادی همان چیزی بود که ما میدیدیم. البته ما اصرار زیادی به سینماتیک بون موزیکمان نداریم و این موضوع ناخودآگاه پیش آمده است چون موسیقی فیلم و موزیکِ گِیم که محمدرضا آن را به شکل حرفهای کار میکند، از علایق هر دوی ما است.
- * پس دلیل استفاده از موسیقی هشت بیتی در قطعه «دهه شصت» هم به دلیل همین تجربه بوده است.
مازیار: آن قطعه درباره معضل دهه شصت است. در رادیو به دلیل همین آزاد بودنش، حتی تأثیر فضای سینماتیک بیشتر است چون پیشینه کاری محمدرضا موسیقیِ گِیم است و خود من هم کار موسیقی تبلیغات و صداگذاری و صداسازی انجام میدهم و هر دو این نوع ریزهکاریها را خیلی دوست داریم.
- * این ریزهکاریها در رادیو خیلی استعاری حرکت میکنند، در آلبوم هم به همین شکل است؟
مازیار: نه. ما در رادیو خیلی نرمتر و استعاریتر حرکتکردهایم اما در آلبوم خیلی هارشتر است و این ریزهکاریها خیلی مستقیم و بدون استعاره معنی را میرسانند.
- * یکی از ویژگیهای شما این است که اِلمانهای موسیقاییتان خیلی قوی و به اصطلاح شارپ هستند در صورتیکه این روزها انگار بیشتر از دور صحبت میکنند و همه چیز محو و به اصطلاح فِید شده است.
مازیار: برای ما موسیقی اصلی آن صداها است. صدای اخبارگوی ترافیکی، خودبخود برای ما مثل یک موسیقی در ذهنمان تکرار شده و اصلاً تعریف من از موسیقی همان است. یا دِریلی که در خیابان آسفالت را میشکافد و میخواهی از صدایش فرار کنی. اما به واسطه علم، این صداها، فرکانس، بسامد، کشش، ریتم و تمام اِلمانهای موسیقایی را دارند، در نتیجه میتوانند موسیقی باشند؛ کمااینکه در موسیقی مدرن، اسپکترال و تمام موسیقیهای اینچنینی از همین المانها به عنوان موسیقی استفاده میکنند. دید شخص من این بود که وقتی ما از این صداها، بر اساس تفکر موسیقی شهری در موسیقی استفاده میکنیم، انگار کار اصلی را یک نفر دیگر انجام داده و موسیقی ما به آن الحاق شده است. مخصوصاً در پروژههای رادیو و اصلاً جذابیتش هم به همین بود؛ اینکه ما قرار است تا چه حد انعطاف داشته باشیم.
محمدرضا: اسم ما «#تهران» است و تهران هم یک موسیقی شهری دارد. در شهر هیچ چیز دور از دسترس نیست و همه چیز اصرار به جلو آمدن دارد؛ بیلبورد اصرار دارد بزرگنمایی کند، تبلیغات، پاساژها و… هم همینطور هستند. همه چیز قرار است آنقدر در دسترس باشد که تو را قلقلک دهد. پس ما نمیخواستیم در این روند، موسیقی امبینت تولید کنیم؛ باید به نوعی موسیقی شهری میرسیدیم که اگر هم قرار است امبینت باشد، امبینت شهر باشد. البته در این قطعات، یکسری از صداها هم در درجه پایینتری قرار دارند و به این شکل در دسترس نیستند، آنها کارشان را در ناخودآگاه انجام میدهد.
- * شما در دهه شصت به دنیا آمدهاید؟
بله.
- * در این سالها خیلیها نوستالژی را وارد کارشان کردهاند اما به نظرم تفاوتی که کار شما (قطعه دهه شصتیها) با بقیه داشت این بود که صرفاً این کار را برای گفتن جمله «یادش بخیر!» انجام ندادهاید. حتی گاهی برعکس آن پیش رفته و یک جاهایی با موسیقی اَگرِسیو و خشمگین صحبت میکنید.
مازیار: من خیلی دوست داشتم اسم آن قطعه را «معضل دهه شصتیها» بگذاریم؛ ما نشستیم بچهگیمان را مرور کردیم و متوجه شدیم که در آن سالها خوراک فرهنگی ما خیلی آزاردهنده بوده است! مخصوصاً تیتراژ سریال «چاق و لاغر»! واقعاً ما چرا باید آن را گوش میدادیم؟ در آن سالها که میتوانستند ما را خوشحالتر بار بیاورند چرا آنقدر ترسناک و متشنج برخورد میکردند؟ خب خروجی آن ترسها هم همین میشود دیگر؛ باد بکاری طوفان درو میکنی! ما دیدیم آن سالها جدای از تجربهی خوش سیزده بدری که ممکن بود با اقوام در یک برهه کوتاه داشته باشیم، باقی ترس و غم و سختگیری بوده است؛ از روز جمعهای که باید فردا صبحش را با کلاس ریاضی شروع میکردی تا آنچه که به عنوان خوراک تصویری و صوتی به ما داده میشد. بله شرایط جنگ و تغییر اوضاع کشور را در آن دوران درک میکنم و غیرقابل انکار هم هست اما آنچه که تلویزیون در آن دوران ارائه میکرد، بخشهای ترسناک بسیار عمیقی داشته است.
محمدرضا: نیت، تولید محصولی برای کودکان بوده اما زیبایی شناسی و تکنیکشان ژانر ترس و وحشت بوده است! (میخندند) خروجی ما هم با توجه به آنچه که در آن دوران گذراندهایم (بدون اصرار به چیزی) شد همین که شما میشنوید.
- * در واقع اندوه و اضطراب جزئی از المانهای برنامههای آن دهه بود.
محمدرضا: نا امیدی زیادی در موسیقی وجود داشت.
مازیار: این نا امیدی و اندوه عمیقی که این روزها میبینید، برای سه چهار سال اخیر نیست و ریشه در سالهای قبل دارد. نهایتاً هم آدمها با آن تفکر زیباییشناسانه که محمدرضا اشاره کرد میشوند نسل امروز ما. واقعاً قبول دارم که نسل پرچالشی به لحاظ درونی هستیم و کلنجارهای درونی زیادی داریم. فکر میکنم بخشی از «#تهران» هم درگیر این کلنجارها است.
- * الان همه به سمت موسیقی الکترونیک (که البته پدیده جدیدی هم نیست) در حال حرکتند. از دور هم به نظر کار سادهای است و به نظر میآید با فشردن چند دکمه میتوان موسیقی تولید کرد. به همین دلیل خیلیها یک راست میخواهند کارشان در موسیقی را با این نوع موسیقی شروع کنند. اما در کاری که شما انجام میدهید، مشخص است که موزیسینهایی هستید که پیشتر به شکل آکوستیک با موسیقی روبه رو شده و الان در حال استفاده از آن تجربیات هستید. آیا واقعاً موسیقی الکترونیک را به همین راحتی میتوان تولید کرد یا به یک پیشینه و تفکر موسیقایی خاص و شناخت آکوستیک نیاز دارد؟
محمدرضا: موسیقی الکترونیک از تکنولوژی جدا نیست و تکنولوژی هم سعی بر ساده و کم کردن زحمت همه چیز دارد. بنابراین میتوان گفت موسیقی الکترونیک نوعی موسیقی است که راحت تولید میشود تا خالق را در کمترین زمان به لذت برساند. میتوان با فشار دادن سه تا دکمه، لذت تولید یک موسیقی را داشت که چیز بدی هم نیست. یک ابزار است؛ مثل عکاسی، فیلمبرداری و نقاشی دیجیتال.
حالا اینکه این موسیقی قرار است در چه جهت و هدفی تولید شود، آنجا است که میتواند معنا پیدا کند. اینکه فقط برای گذر زمان و خوشگذارنی باشد که جای خودش را دارد یا اینکه میخواهد یک مفهوم و باری هم منتقل کند. آنجا است که چاشنی آن، یعنی زیباشناسیِ تکنیکِ علم موسیقی به آن اضافه میشود. اگر بخواهیم به «#تهران» و آنچه که با طعم موسیقی الکترونیک تولید میکند برگردیم، باید بگویم که موسیقی ما صرفاً موسیقی الکترونیک نیست…
- * بله در آن بکگراندی از موسیقی جز، فانک، راک، هیپ هاپ و آر.اَند.بی هم شنیده میشود.
محمدرضا: بله. ولی ابزاری که باعث میشود برای گوش مخاطبِ این دوره آشناتر و گوش نوازتر باشد، صدایی است که توسط سازهای الکترونیک تولید میشود. در واقع از صدای آکوستیک و رئال (واقعی) دورتر است و دارد رنگهای دیگری تولید میکند.
مازیار: من یکی از اولین کارهای الکترونیکی که (به آن شکلی که همه آن را الکترونیک میدانند؛ حداقل از لحاظ طراحی ریتم و صدا) شنیدم، آلبوم «آفتابهای همیشه» خودِ محمدرضا بود که آیدا شاملو بخش مونولوگ آن را دکلمه کرده بود ولی حتی نمیتوان با شنیدن آن آلبوم هم گفت داریم موسیقی الکترونیک گوش میدهیم. خیلی از بخشهای آن وام گرفته از موسیقی پاپ دهه نود و پاپ مرسومی است که سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ در آمریکا و اروپا در جریان بود. مضاف بر این، در «#تهران»، ما قائم به موسیقی الکترونیک نیستیم که بخواهیم خودمان برای خودمان قالب تعریف کنیم. کار ما بیشتر موسیقی شهری (urban) است که در آن موسیقی جَز، آر اند بی، بلوز، هیپ هاپ و رپ هم هست. فکر میکنم خروجی ما، به واسطه آن بخشی که تخصص محمدرضا و علاقه من است، نزدیک به موسیقی فول الکترونیک صدا میدهد اما بخش آکوستیک و تأثیر حتی موسیقی کلاسیک در آن (مخصوصاً در آلبوم) وجود دارد.
- * شماها از دامن موسیقی راک به این سمت آمدهاید. این موسیقی در همه جای دنیا در حال ترکیب شدن با سبکهای دیگر است؛ مثل مسیری که «ریدیو هد» یا «کلد پلی» هم در پیش گرفت. به نظر میآید شما هم چنین مسیری را برای خود در نظر گرفتهاید.
مازیار: هر دوی ما چه در ایران و چه خارج از ایران، تجربه تنظیم و تولید در استایل راک را داشتهایم، سِیر زمان در خروجیمان کمی تغییر به وجود آورد ولی خب نمیتوانیم تأثیر موسیقی راک را کتمان کنیم، همچنان هم از آن تأثیر میگیریم.
- * فکر میکنید این روزها موسیقی راک همچنان به تنهایی در دنیا حرف برای گفتن دارد؟
مازیار: نمیتوان گفت مخاطب ندارد، مخاطبها در حال تغییرند. قرار است با نسلهای جدید روبهرو شویم و اتفاقاً ما با یک راک قدیمی قرار است روبهرو شویم. یک استاندارد راکِ دهه شصت، هفتادی که به شدت فراگیر خواهد شد. در طول صنعت موسیقی، ما ژانر و استایلی را نداشتهایم که بتواند همیشه ادامه حیات بدهد. همه معتقدند که داباِستپ از بین رفت چون در یک بازه زمانی آدمهایی که قبل از آن درگیر فضاهای پانک و اگرسیوتر بودند، به سمت موسیقی الکترونیک آمدند و با همان اگرشن نوعی موسیقی ساختند که جالب بود ولی نمیتوان یک آلبوم در این ژانر را تا آخر گوش داد! اما بعد از آن، میتوان استفاده از اِلمانهای داب استپ را در موسیقی دید. پس استایلهای موسیقی همیشه یک اوج دارند که غیرقابل کتمان است. دهههای هفتاد و هشتاد هم اوج موسیقی راک بوده و این موسیقی پاپیولارترین موسیقی آن دوره بوده است. موسیقی راک الان در اوج نیست اما خب سبک دیگری هم در اوج نیست.
- * موسیقی الکترونیک چطور؟
مازیار: بله اِلمانهای الکترونیک در اوجاند. حتی نسبت به اِلمانهای راک کمی فراگیرترند اما الان ما در دوره تکثر هستیم.
- * در واقع انگار در یک دوره گذار هستیم.
مازیار: بله و فکر میکنم با توجه به چیزی که من امروز میشنوم (بر اساس ۵۰ قطعه برتر آیتیونز) موسیقیهای راکی را میشنوی که انگار برای دهه شصت است اما همین هفته پیش منتشر شده است. فکر میکنم اتفاقاً به زودی با یک موج جدید مواجه خواهیم شد که البته کم و بیش هم شروع شده است. یک بحث مهم، بحث رنگ موسیقی به لحاظ اجتماعی است. الان موسیقیها کاملاً بِلک هستند و دست آمریکاییهای آفریقاییتبار است. صنعت دست آنها است و خب موسیقی آنها هم هیپهاپ و در درجه اول جز و بلوز است که از آن راک استخراج میشود؛ یعنی قبل از اینکه «ِلویس پریسلی» آن استایل را معرفی کند، «چاک بری» به آن شکل ساز میزده است.
- * موضوع مهمی که بد نیست درباره آن حرف بزنیم این است که موسیقی چند سال در کشور ما ممنوع بوده و به واسطه وقفهای که در آن افتاد، چیزی حدود بیست سال نسبت به دنیا عقبتر بود. فکر میکنید میتوانیم به واسطه موسیقی الکترونیک، زودتر به دنیا پیوند پیدا کنیم؟
محمدرضا: بله این اتفاق میتواند بیفتد. باز هم به تکنولوژی میرسیم؛ تکنولوژی ارتباط را سریعتر میکند و اطلاعات سریعتر انتقال پیدا میکند. برای همین هم سریعتر میتوانید هم تأثیرپذیر باشید و هم تأثیرگذار. موسیقی الکترونیک واقعاً دریچهای برای برقراری راحتتر ارتباط است. مثل زبان انگلیسی میماند که اگر بلد باشی راحتتر میتوانی با خارج از ایران حداقل ارتباط اولیه برقرار کنی. واقعاً میتوان گفت که این بیت ۰ و ۱ یک زبان مشترک بین تمام دنیا است.
- * استفاده از این موسیقی میتواند به گسترش موسیقی سنتی ما هم کمک کند؟
محمدرضا: اگر همان تعریف را در نظر بگیریم و به آن موسیقی بگوییم زبان انگلیسی و موسیقی سنتی را هم زبان فارسی در نظر بگیریم، به نظر شما فارسی و انگلیسی چقدر میتواند در کنار هم گوشنواز یا با هم عجین شود؟ کار بسیار مشکلی است؛ بنابراین اگر قرار باشد چیزی اتفاق بیفتد، صرفاً یک کلاژ موفق خواهد بود مگر اینکه واژههای مشترک پیدا شود یا واژه جدیدی خلق شود.
- * چون یکسری تجربههای اینچنینی هم در موسیقی سنتی داشتهایم که مثلاً همایون شجریان چهارچوبهای موسیقی سنتی را شکست و در فضای دیگری فعالیت کرد. اتفاقاً هفته گذشته آلبوم «ناس» و «کانیه وست» منتشر شد و از سمپل آهنگ «گل یخ» کوروش یغمایی استفاده کرده بودند…
مازیار: آن کار خیلی خوبی بود. مسئله این نیست که فقط آنها میتوانند کار خوب تولید کنند. ما باید خود موسیقی این ناحیه را بفهمیم و آن را باور و درک کنیم که فضای موسیقی خاورمیانه دقیقاً چه تعریفی دارد. ما باید بپذیریم که به خانواده بزرگی به نام خاورمیانه تعلق داریم که این محدوده از لحاظ استایل موسیقی و قدمت بسیار غنی است و حتی تا شمال آفریقا پیش میرود. مطمئناً ما به این واسطه زودتر از یک آمریکایی یا فرانسوی میتوانیم بیت و اِلمانهای دیگر موسیقی آفریقایی را درک کنیم. همان آلبوم کانیه وست و ناس، اوج قدرت در نوشتن بیت است که در عین حالی که با یک سمپل عجیب میدلایستی و سول صدا میدهد ولی در عین حال مدرن ۲۰۱۸ هم صدا میدهد.
ما میخواهیم موسیقی الکترونیک در ایران داشته باشیم، هیچ اشکالی ندارد، داشته باشیم. اما معادل «گروو» Groove در فرهنگ موسیقی ایرانی چیست؟ نداریم! خب ما باید درک کنیم که گروو ما خاورمیانهایها چیست؟ ما میتوانیم چندین و چند گروو از درون این فضای بسیار بزرگ خاورمیانه استخراج کنیم اما ریتمها خیلی جاها شبیه هم هستند. موسیقی عراقی و موسیقی شرق ترکیه را که میشنوی، تأثیر موسیقی کردی را در آنها حس میکنی. این موضوع کاملاً قابل بررسی شدن است نه طبقهبندی شدن؛ چون من شخصاً با این کار موافق نیستم و احساس میکنم این کار، ناب بودن هنر را میگیرد. آنوقت میتوانیم حداقل به عنوان پایه یک موسیقی منطقهای بسیار قوی داشته باشیم؛ کاری که کیهان کلهر با کیفیت بالایی در حال انجام دادن است. من شاید بهترین کار تلفیقی که شنیدم کنسرت کیهان کلهر و رامبرانت تریو در سالن وزارت کشور بود. تا زمانی که بتوانیم به پختگی برسیم چاره فقط تولید است.
- * برای بخش پایانی بگویید که آلبوم «#تهران» چه زمانی قرار است منتشر شود؟
محمدرضا: احتمالاً نیمه اول مرداد که قرار است در سالن شهرزاد یک پرفورمنس به اسم «در جنگل شهر» داشته باشیم. این اجرا در واقع پُلی برای آشنایی مخاطب با «#تهران» است که در آن قطعاتی از آلبوم و بخشی از پکیج رادیو را اجرا میکنیم.
- * این آلبوم کلام هم دارد؟
مازیار: بله که بخش اصلی را من انجام دادهام و بهمن چکاد هم به عنوان خواننده مهمان همراه ما است. بهمن مهندسی صدا و صداسازی خوانده و خارج از ایران «وُیس پرفورمر» بوده است. نیما رمضان در دو قطعه با ما همکاری کرده که قطعات بسیار جذابی هم شدهاند. احسان ابرقویی هم کل جریان هنری را پیش برده و نیما جوان و علیرضا تهرانی هم در «نشر و پخش جوان» قرار است آلبوم را منتشر کنند.
- *اضافه شدن خواننده به آلبوم بیشتر به دلیل جذب مخاطب است یا به دلیل نیاز موسیقی این کار را کردهاید؟
محمدرضا: ترجیح میدهیم بتوانیم در آلبوم مخاطب بیشتری داشته باشیم.
مازیار: موقع گفتن این تکستها، من شخصاً هیچ گونه دخلی روی آنها نداشتهام؛ خودش اتفاق میافتد و بعدش هم نمیدانم از کجا آمده است. محمدرضا سعی کرد آن را واکاوی کند اما نفهمیدیم چه اتفاقی افتاده است. کلام خودبخود روی این فضا شکل گرفت و به نوعی با ریتم و هارمونی چِفت شد.
- * احتمالاً باید چیزی شبیه همین کپشنهایی باشد که در کانال «رادیو» مینویسی.
مازیار: دقیقاً. فکر کن یک رپر بخواهد یک ملودی به آنها اضافه کند و بخواند؛ کلام به همان شکل است.
- * حرفی مانده که دوست داشته باشید بگویید؟
مازیار: امیدواریم به واسطه معرفی این اجرا، آلبوم و همچنین رادیو که ادامهدار هم خواهد بود، بتوانیم بیشتر به مخاطب نزدیک شویم و یک ارتباط دو طرفه برقرار کنیم که فکرهایی هم برایش کردهایم.