دیدهاید بعضی آدمها زندگیشان یک خط صاف است. به دنیا میآیند، بزرگ میشوند، درس میخوانند، سر کار میروند و کارمندانی فعال و مرتب میشوند، ازدواج میکنند، بچهدار میشوند، ارتقای شغلی میگیرند و بعد هم پیر میشوند و خلاص! از بیرون که به زندگیشان نگاه میکنی، به خانهای که هر چند سال یک بار از عدد منطقهاش کم میشود، به ماشینشان که هر سال مدلش بالا میرود، به بچههایی که میروند دانشگاههای معتبر یا کالجهای خارج از کشور… غبطهآمیز به نظر میرسند؛ اما همین آدمها، وقتی در ۶۰ سالگی یک روز جلوی آینه به خودشان نگاه میکنند، از چشمهایی که بهشان خیره شده، میترسند.
با خودشان فکر میکنند این آدم، چهقدر با رویای بیستسالگیشان فرق دارد. بعد احساس میکنند، شرمندهی خودشان شدهاند. چند دقیقهای، چند ساعتی و شاید هم چند روزی به این ماجرا فکر میکنند و بعد دوباره زندگی با همهی دغدغههایش چنان به سرشان هجوم میآورد که همهچیز را فراموش میکنند و فقط یادشان میآید که نباید در آینه به خودشان دقیق شوند.
بعضی آدمهای ۶۰ ساله اما هستند که تنها لحظات خوششان، فکر کردن به خود و زندگیای است که از سر گذراندهاند. میتوانند به تمام آن شببیداریها، رنجها و گاهی بیپولیها و سختیها نگاه کنند و دلشان غنج برود و بنشینند گوشهی کتابخانهشان، کارگاهشان یا اتاقکی کوچک و به خودشان دستمریزاد بگویند. اینها آدمهای خوشبختی هستند؛ چون بدهیای به خودشان ندارند، طلبی هم ندارند. حسابشان با خودشان صاف صاف است.
«محمدرضا درویشی» لابد از این ۶۰ سالهها است. میتواند ساعتها بنشیند کنج زیرزمین خانهاش در آن فرعی خلوت جردن و به خودش خوب فکر کند. به موسیقی فیلمهایش، به آثار مستقلش، به آن همه کتابی که نوشته، به پژوهشهایی که کرده، به آن هنرمندان فقیر و گمنام روستایی که اگر او نبود، مثل خیلیهای دیگر ناشناخته مرده بودند… حالا اینکه بزرگ شدن بچههایش را ندیده، مثل هر هنرمند دیگری رنجها و ناملایمات بسیاری کشیده، اگر هر کار دیگری میکرد حالا سرمایهی بیشتری داشت، چندان مهم نیست. مهم این است که میتواند برود جلوی آینه، خوب به خودش دقیق شود و به خاطر تمام کارهایی که کرده و آنهایی که نکرده -چه خوب که نکرده- فکر کند و به چشمهایش خیره شود. خیره شدن به چشمهای خود آدم، خوشبختی بزرگی است که نصیب هر کسی نمیشود.
- * شما در شیراز به دنیا آمدید، در همان شهر ساز نواختید و بعدها به دانشکده موسیقی رفتید. از همینجا شروع کنیم؛ در آن سالها موسیقی در شهرستآنها آنقدر متداول نبود که یک نوجوان پیانو و ویولون بنوازد، اما شما نواختید؛ در دانشگاه موسیقی خواندید و به امروز رسیدید که یکی از چهرههای مطرح آهنگسازی ایران هستید.
بله، سطح موسیقی در شیراز آن زمان بسیار پایین بود. چند گروه پاپ در هتلها ساز میزدند و چند گروه روحوضی هم در عروسیها. من در آن محیط نوازندگی ویولون و پیانو را یاد گرفتم و در دسته موزیک دانشآموزان ترومپت نواختم. زمانی که میخواستم در دانشگاه کنکور بدهم، دیدم نمیتوانم در نواختن ویولون و پیانو با داوطلبان دیگر رقابت کنم، برای همین ترومپت زدم و قبول شدم. در کنکور هنرهای زیبا بچههای هنرستان موسیقی همیشه قبول میشدند و بچههای شهرستان باز میماندند. آقای احمد پژمان آن زمان به من کمک زیادی کردند و به استادان دیگر گفتند: «این از جایی آمده که اصلاً نمیدانند موسیقی چیست؛ اما سه ساز میزند؛ اینقدر هنرستانی نگیرید.» موسیقی هم تقدیر من بود دیگر.
- * از این تقدیر خوشحالید؟
به زبان امروز خوشحالم که کارم موسیقی است.
- * خب شما در شیراز متولد شدید و بعد به تهران آمدید. در این سالها تلاش کردید تا سازها و نغمههای مهجور و گمشده را پیدا کنید. حال از زندگی در شهر راضی هستید؟
راضی نیستم؛ اما مجبورم.
- * چرا؟
به خاطر نوع ارتباطات و امکاناتی که همه ما ناگزیر به استفاده آن هستیم. برای مثال، من برای کار کردن یک سیستم صوتی بزرگ میخواهم. یک پیانو نیاز دارم و حجم قابل توجهی منابع مرجع برای نوشتن مقالهها و کتابهای پژوهشیام میخواهم. گاهی ذهن از خستگی، روی بدیهیات هم شک میکند و نیاز به منابعی دارد که باید در دسترساش باشند. با این اوصاف کجا زندگی کنم؟ همسرم اینجا است. شغلش اینجا است. «آفتاب» (دخترم) آهنگساز است و میان تهران و اروپا در رفت و آمد. دختر دیگرم بازیگر سینما و تئاتر است و کارش همینجا است.
- * شما یک مدت هم قزوین زندگی میکردید. درست است؟
رفتم تا یک پژوهشکده هنر و موسیقی راه بیاندازم؛ اما متوجه شدم چنین همتی در آنجا وجود ندارد. دفتر کار من زیرزمین خانهمان است که من بیشتر ساعات شبانهروز را آنجا هستم. برای من چه فرقی میکند این زیرزمین کجای جهان باشد؟ اما این امکان را دارم که به راحتی با کسانی که لازم دارم، ارتباط بگیرم. اینها اجبارهای زندگی است؛ وگرنه تمام هستی من با طبیعت است. میتوانم از دیدن یک پروانه که روی گل نشسته، ساعتها شادمان باشم. ضمن اینکه من سالهای زیادی در روستاهای دورافتاده بودهام؛ آن هم بخشی از کار بود که اقتضایش گذران زندگی در آن روستاهای دورافتاده بود. برای آن پژوهشها، بزرگشدن دخترانم را ندیدم و مادرشان به تنهایی بزرگشان کرد. من مدام سفر بودم. ساعت یک شب، ماشین من را پیاده میکرد، ۶ صبح بوق میزد و دوباره میرفتم. متأسفانه روزهای زیادی نبودم.
- * با این اوصاف دخترانتان در کودکی شما را میشناختند؟
کودک که بودند، غریبگی میکردند.
- * اما حاصلش شد چند جلد کتاب مفصل درباره سازهای ایرانی و کشف سازهای جدید.
من تمام این سالها دنبال صداهای بکر بودم.
- * حالا که از هیچکدام از این سازها در ارکسترها استفاده نمیشود، احساس ضرر نمیکنید؟ اصلاً به بازسازی این سازها فکر کردهاید؟
نه! رسالت این کتاب، بازسازی سازهایی که در آن معرفی شدهاند، نیست. این رسالت دیگران است تا اگر دوست دارند این کار را انجام دهند. من این سازها را معرفی کردهام تا اگر سازسازان تمایل داشته باشند با الگوی سازهای محلی و تکنیکهای امروزی آنها را بازسازی کنند. آرزوی من در این کتابها این است که سازهای فراموش شده بازسازی شوند؛ چون بسیاری از این سازها را در هیچکجای دنیا نمیتوانید ببینید؛ اما کار من نیست، کار سازنده ساز است. آقای «فرهاد صفری» تلاشهایی در این زمینه کرده است. ما سازی به نام «مرواس» در هرمزگان داریم که کوچکترین دهل ایران است و آقای صفری در ده تا پانزده اندازه مختلف آن را ساخته است. برای من آهنگساز، مرواس به درد نمیخورد؛ اما این سازهای جدید قابل کوک را میتوانم استفاده کنم.
آقای دهلوی هم طرحی برای تنبک کوکی داشتند و تنبک زورخانهای را احیا کردند؛ یعنی آقای دهلوی طراحیاش را انجام داد و شخص دیگری آن را ساخت. استاد دهلوی -که یادشان به خیر باشد- با کمک استاد قنبریمهر، همچنین از قیچک بلوچی، قیچکهایی طراحی کردند که میتوانند کاربرد زیادی داشته باشند.
- * نقش استاد قنبریمهر در سازسازی ایران بسیار مهم است.
بله، ایشان چند دهه قبل بر اساس سازهای بادیای که در مینیاتورها وجود داشت، برای یک ارکستر صد و خردهای نفره سازهای مختلف طراحی کرد. اگر این اتفاق تداوم پیدا میکرد، ما الان شاهد سازهای تغییر یافته بسیار زیادی بودیم.
- * آقای «رضا ژاله» هم در این میان کارهای مهمی کردهاند.
آقای رضا ژاله سازساز بسیار متبحری است و در این سالها سازهای ابتکاری زیادی ساخته که تعدادی از آنها واقعاً صدای درخشانی میدهند و خب بعضیهایشان هم موفق نشدهاند. من سه تا از سازهای او را دارم و در چندین موسیقی فیلم آقای بیضایی و همچنین تئاتر «افرا» از این ساز استفاده کردهام. چون نه قیچک جواب میداد و نه کمانچه. در تئاتر «شب هزار و یکم» از ساز دیگر آقای ژاله استفاده کردم که «تهمورس پورناظری» آن را نواخت. بهقدری این سازها را دوست دارم که حتی حاضر نیستم به کسی امانتشان دهم!
- * شما آهنگساز سمفونیک هستید و با این وجود، از لزوم صداهای جدید حرف میزنید؛ اصلاً ارکستر سمفونیک به صداهای جدید نیاز دارد؟
ارکستر سمفونیک امروز با دوران موسیقی رومانتیک و کلاسیک فرق میکند. در قرن بیستم یکسری سازها به ارکستر سمفونیک اضافه شد که اصلاً تا پیش از آن وجود خارجی نداشتند. شما میتوانید تصور کنید که ماندولین یا گیتار و ساکسوفون هماکنون وارد ارکستر سمفونیک شده است؟ من در «موسم گل» از ساکسوفون آلتو استفاده کردهام.
- * حتی پیانو هم ساز جدیدی است که در ارکسترها استفاده میشود.
بله، اما پیانو زمان بتهوون و هایدن هم وجود داشته؛ ولی تنها در کنسرتو پیانو از آن استفاده میشده، نه به عنوان یک ساز ارکستر. از آثار مالر و اشتراوس به بعد، استفاده از هیچ سازی در ارکستر سمفونیک حد و مرزی ندارد. شما دوست دارید یک طبل آفریقایی بیاورید؟ مختارید. مرزهای کلاسیک و سازبندیای که تا پایان قرن نوزدهم وجود داشته، دیگر امروز وجود ندارد.
- * در بخش سازسازی، غربیها با تکیه بیشتر به علم توانستند سازهایی جدید و در عین حال کاربردی بسازند؛ اما ما سازهای گذشتهمان را هم فراموش کردیم.
البته هماکنون در اروپا ارکسترهایی وجود دارد که آثار موتسارت یا باخ را با همان سازهای دوران خودشان مینوازند؛ اما موسیقی غرب چندصدایی و ارکسترنوازی دارد و همین، نیاز به ابتکار و ابداع را ایجاد کرد. در این سالها هم بسیاری از آهنگسازان به صداهای جدید نیاز پیدا کردند؛ من خودم برای نوشتن یک موسیقی به پنج صدا احتیاج پیدا کردم که دیدم روی ساز ایرانی جواب نمیدهد؛ اما سازهای ابداعی آقای صفری این نیاز را برطرف کرد. آقای «شهرام ناظری» هم در برخی کنسرتهایش از تعدادی از سازهای ایشان استفاده میکند. مسأله سازسازی هم بسیار پیچیده است؛ اما در ایران خیلی ساده گرفته شده. مثلاً برای انگشت چهارم نی، کلیدی درست میکنند و فکر میکنند کار بزرگی انجام دادهاند. آنقدر در این سالها، سازهای ابتکاری پیش من آوردهاند که من دیگر حالم بد میشود! ساز ابتکاری باید در دست نوازنده بنشیند، یک منطق آکوستیک و صداشناسی میخواهد که استاد آن، آقای قنبریمهر است.
- * نظرتان دربارهی شورانگیز و سلانه که آقای علیزاده مینوازند، چیست؟
آقای علیزاده ایدههایی برای ساز داشتهاند که مطرح کردهاند و دیگری آن را ساخته و آقای علیزاده هم با آن نواختهاند.
- * آقای شجریان هم چندین ساز ابداعی ساختند که در کنسرتهای سالهای اخیرشان از آنها استفاده شد.
سازهای آقای شجریان سازهای بسیار خوبی هستند؛ اما همچنان در مرحله آزمون و خطا هستند. من جلسات متعددی با ایشان داشتم و در این میان، شاگردان و دوستان خودم را هم میبردم تا آنها را بنوازند. پیش از رفتن هم به بچهها سفارش میکردم وقتی آنجا رفتیم، تحت سیطره آقای شجریان قرار نگیرید. من شما را میبرم تا اگر ایرادی هست، مطرح کنید؛ نه اینکه جلسه به تعارف بگذارد. میگفتم در این صورت تنها وقت من و آقای شجریان را گرفتهاید. قرار بود من یک ارکستر از سازهای ایشان با حدود ۶۰ نوازنده تشکیل دهم؛ حتی با «مجید درخشانی» نشستیم و نوازندههایش را هم انتخاب کردیم. با آقای شجریان میخواستیم ارکستری از سازهای او تشکیل دهیم و ایراداتی که در صدادهیشان وجود دارد را برطرف کنیم و به اصطلاح، کمی بزکشان کنیم که نشد.
- * چرا؟
ایشان یک سال رفت امریکا و ما ماندیم و یک لیست از نوازندگان و بعد هم که مسأله بیماری ایشان پیش آمد.
- * به نظر شما سازهای آقای شجریان در ذاتشان توانایی فراگیر شدن دارند؟
بله، اما اصلاحیه میخواستند و میتوانستند با رفع یکسری ایرادات کوچک، حرفهای شوند.
- * چهطور ایشان به عنوان یک خواننده توانستهاند سازهایی ابداع کنند که سازشناسی چون شما تا این اندازه به آنها امیدوار است؟
آقای شجریان از نوجوانی سنتور میساخته و مینواخته. با ارّه و سوهان و بدون ابزار پیشرفتهتری در مشهد این کار را میکرده است. ایشان سابقه این کار را داشت. ضمن اینکه بهطور کلی، هنرمند خلاق، همیشه ایده و طراحی دارد. آقای شجریان خلاقیت دارد. او خوشنویس است، گلکار است، در نجاری تجربه دارد و… او باغ هشتگرد را که گرفت، کارگاه کوچکی زد و ایدههای قدیمیاش را در سازسازی پیاده کرد. خیلیهایشان را هم دور انداخت. این سازها نمونهی اولیه نیستند، نمونههای اصلاح شدهاند. ایشان سعی و خطای بسیاری کرد تا به اینجا رسید. فراموش نکنید آقای شجریان آدم ثابتقدمی است.
- * یعنی این سازها میتواند جایگزین تار یا کمانچه شوند؟
نه، اینها اصلاً صدای آنها را نمیدهند و قرار نیست جایگزین سازهای قدیمی شوند. صداهای جدیدی به خصوص در گستره بم دارند. صدایشان شبیه هیچ سازی نیست و همین هم مهم است. آقای شجریان یک همکار در کارگاه هشتگرد داشت و طی سالها این کار را انجام دادهاند.
- * در آن زمان که ایشان از این سازها رونمایی کرد، با مخالفتهای بسیاری روبهرو شد.
بله، خیلیها میگفتند خواننده را چه به سازسازی؟ باید به آنها جواب داد: به شما چه ربطی دارد؟ من موسیقیدانم؛ اما فیزیک آکوستیک میخوانم و به علوم پزشکی علاقهمندم. اگر کسی بگوید به تو چه ربطی دارد که درباره پزشکی میخوانی، من هم باید بگویم به تو چه ربطی دارد که در کار من دخالت میکنی؟ شما هر کاری کنید، کسانی هستند که با آن مخالفت کنند. معمولاً هم کسانی ایراد میگیرند که خودشان هیچ کاری انجام نمیدهند.
- * که تعدادشان هم خیلی زیاد است.
بله، بیشتر از خود موسیقیدآنها. اینها تنها ایستادهاند که بگویند این کار ایراد دارد و آن کار ایراد دارد. من اگر سالی ۶ موسیقی بسازم، میگویند کارهایش زیاد و بیمایه شده است. اگر کنج خلوتم بنشینم و چیزی نسازم، میگویند که دیگر توانایی ندارد! من سالها است که دیگر به چیزی گوش نمیدهم. نه به حرف بد و نه به تشویقها. گاهی که برخی از دانشجویانم، حرفهایی که پشت سرم زده میشود را میگویند، بلافاصله میگویم مغز من را خراب نکن. حرف همهجا هست. در همین نمایشگاه سازهای آقای شجریان در خانه هنرمندان، کسانی آمدند و درشتترین سخنان را گفتند که معلوم نیست سر پیاز هستند یا ته پیاز. آقای شجریان یک «استاد- خواننده» است که کاریزما و توانایی خدادادی دارد. ضمن اینکه او سالها تمرین کرده است. خودش تعریف میکرد سالها قبل، همینطور که با شلنگ باغچهها را آب میداده یا هر کار دیگری میکرده، واکمن در گوشش بوده و طاهرزاده و اقبال آذر گوش میکرده است. ممارست در زمان طولانی و داشتن پتانسیل، او را به اینجا رسانده است.
- * این مخالفتها درباره فعالیتهای «همایون شجریان» هم وجود دارد.
بله؛ اما «همایون» که یکباره همایون نشد. سالها، پیشِ پدرش تنبک میزد و بعدها در خواندن تصنیفها پدرش را همراهی میکرد. «همایون» در دامان پدر و با آموزههای او بزرگ شد. بسیار باهوش بود و ژنتیک صدا هم به او کمک کرد، خودش هم آدم بسیار بااخلاق و بامرامی است و احترام را رعایت میکند. او آدم «باصفتی» است و تمام اینها از او چنین شخصیتی ساخته است.
- * شما با نوآوریهای او موافق هستید یا فکر میکنید باید راه پدر را ادامه میداد؟
«همایون» از اول، راهش را از پدرش جدا کرد و فکر کرد قرار نیست مثل پدرش بخواند. او تکلیف همه را روشن کرد. حالا مدام دیگران بگویند که چرا این آلبوم را خواند یا چرا آن قطعه را خواند؟ بگذارید بگویند. یکی از اساتید معروف موسیقی در اظهار نظری گفت که «همایون خواننده پاپ است». همایون هم با هوشمندی زیاد در پاسخشان گفت: «ایشان حتماً استاد و نظرشان صائب است.» البته رسانههای ما هم به این مسأله دامن میزنند.
- * گفتید که سازهای آقای شجریان، نیاز به اصلاحاتی کوچک داشتند. حالا با توجه به بیماری ایشان، تکلیف این سازها چه میشود؟
امیدوارم آقای شجریان هر چه زودتر خوب شود و این کار، مراحل نهایی خود را طی کند. چون تنها ریزهکاریهایی لازم دارد و بزک آخر مانده است. ضمن اینکه ایشان از سیمهای ساخت خارج استفاده کرد که من به ایشان این مسأله را متذکر شدم. سیمی که برای یک ویولون در آخرین استاندارد ساخته شده، روی کمانچه جاب نمیدهد یا سیمی که برای ویولا است، اختصاصاً برای این ساز ساخته شده و این در سازهای ما جواب نمیدهد. با همه اینها، من سازهای او را تمجید میکنم و امیدوارم ایشان بهبودی کامل برایشان حاصل شود و این سازها را به مرحله استاندارد برسانند، چون این قابلیت را دارند. ساز وقتی در جامعه مطرح میشود که نوازندگان درجهیک از آن استفاده کنند و به خلوت نوازنده راه پیدا کند. اگر آقای علیزاده شورانگیز یا سلانه را نمینواخت، کسی اسم این سازها را هم الان نشنیده بود.
- * به نظر شما «شورانگیز» و «سلانه» الان سازهای شناخته شدهای هستند؟
این اتفاق خیلی سخت رخ میدهد. ساز جدید مثل واژه و زبان است که به مدتهای زیادی نیاز دارد تا در فرهنگ بنشیند. ضمن اینکه این سازها را هیچ نوازنده قابل دیگری جز آقای علیزاده ننواخت. اگر دو استاد دیگر این سازها را میزدند، بیشتر شناخته میشدند. ضمن اینکه فراموش نکنید در جامعه موسیقی ما محافظهکاری وجود دارد. استاد قنبریمهر سرپنجه تار را عوض کردند و جز آقای کیوان ساکت هیچکس دیگری از این تار استفاده نمیکند.
- * اشاره کردید که به فیزیک علاقهمندید. در این باره توضیح میدهید؟
من موسیقیدانم؛ اما به فیزیک فضایی بسیار علاقهمندم و یک تفریح خوب برایم محسوب میشود.
- * چند سال است که فیزیک را بهطور جدی دنبال میکنید؟
زمان زیادی نیست.
- * در نگرشتان به موسیقی هم تأثیر گذاشته است؟
نه، چون مشخصاً در حوزه خاصی از فیزیک مطالعه میکنم. اما مطالعات فلسفی و عرفانی من روی موسیقیام تأثیر گذاشته است.
- * چرا در این چند دهه آهنگسازی، کمتر کار باکلام ساختهاید؟
در این سالها کار باکلام هم ساختهام؛ اما نه به اندازه کارهای بیکلامم. من ارکسترنویس هستم و کمتر به موسیقی آوازی گرایش دارم. البته همین حالا کار نیمهتمامی با آقای محمدرضا اصلانی بر اساس متن خودشان دارم که حجم شعر بسیار زیاد است و ارکستر بسیار بزرگی میخواهد.
- * اصلاً نسبت شما با ادبیات چیست؟
عاشق ادبیاتم، هر چند در عمرم حتی یک رمان هم نخواندهام.
- * «کلیدر» را چهطور؟ آن را هم نخواندهاید؟
آقای محمد افتخاری این کتاب را خلاصه کرد و خواندم. به شعر (کلاسیک و قدیم) بسیار علاقهمندم. حافظ و مولانا و بیدل و خیلی شعرای دیگر را هم دوست دارم.
- * و کدام یک را بیشتر؟
حافظ.
- * چه چیزی در حافظ وجود دارد که این همه دوستش دارید؟
حافظ تنها شعر نمیگوید، بلکه کد میدهد. کلماتی در اشعار او وجود دارد که اگر متوجه نشوید، کل شعر را نفهمیدهاید. کدهای حافظ را باید فهمید. آنقدر جهان او گسترده است که هر کسی آن را میخواند، انگار این شعر برای او سروده شده است. شعر او چندوجهی است. حافظ یگانه شاعری است که یک کتاب دارد؛ من از گذشتههای دور، به او التفات خاصی داشتم که به سعدی نداشتم. سعدی بسیار عقلگرا است؛ اما حافظ اصلاً عقل در کارش نیست، همهاش شهود است. البته همین سعدی عقلگرا، میگوید: «آنجا که عشق خیمه زند، جایگاه عقل نیست» من عاشق بیدل دهلوی هم هستم؛ به خصوص نثرهایش که آدم را دیوانه میکند.
- * از شاعران جدید با کدامشان ارتباط برقرار میکنید؟
تمام شاعران، قدرتهای ادبی و ذخیرههای فرهنگی ما هستند. من عاشق همهشان هستم؛ اما «فروغ» را طور دیگری دوست دارم. در دفتر کارم عکس بزرگی از او هست. فروغ از هیچکس تقلید نکرده و زبان خاص خودش را دارد؛ البته بعد از شعر «تولدی دیگر» که سرزندهترین و شادابترین شعر فروغ است. اما بعد از آن در دستاندازهای روحی افتاد.
- * همکاری طولانیمدتی هم با آقای بیضایی داشتید.
آقای بیضایی یک آدم معمولی نیست. یک کارگردان یا سناریست ساده نیست. به اعتقادم دو نفر در ایران معاصر هستند که صرفنظر از اینکه چه کاری انجام میدهند، روی نفس زبان تأثیر گذاشتهاند. یکی بهرام بیضایی است و دیگری محمود دولتآبادی. ریشه همهچیز زبان است. موسیقی و لباس و غذا، همه در سیطره زبان است. وقتی زبان تغییر کند، سایر عناصر هم تغییر میکنند. آقای بیضایی واژههایی را در آثارش استفاده کرده که در زبان ما فراموش شده است.
- * یعنی در آینده از این واژهها استفاده میشود؟
نمیدانم. مگر میدانم نسل آینده نسبت به سازهایی که من سعی در شناساییشان داشتم، چه واکنشی نشان میدهد؟ نسل آینده مسئول خودش است و من نمیتوانم به جای آنها تصمیم بگیرم. اینها را ثبت میکنم تا اگر نسل آینده خواست نگاهی بیندازد، اسناد در اختیارش باشد.
- * شما کدام وجهتان را بیشتر دوست دارید؟ آهنگسازی یا پژوهش؟
آهنگسازی. من به اجبار کار تحقیقی کردهام؛ چون کسی نبود که این کارها را انجام دهد. فکر میکنم آهنگسازی هستم که کارهایم شبیه هیچکس نیست.
- * شما اصولاً به کار جوانان علاقهمندید و برای آلبوم بسیاری از آنها هم مقدمه نوشتهاید.
من کلاً به جوانان اعتقاد زیادی دارم. جوانهایی هستند که وقتی آنها را با جوانی خودم مقایسه میکنم، میبینم فاصلهشان با ما بسیار زیاد است. درست است که تکنولوژی و دامنه دسترسی به دانش بیشتر شده، ولی سطح دانشگاه معکوس شده است. استادان ما با استادان کنونی قابل قیاس نیستند؛ اما نسل جدید امروز، نسل هوشیاری است و با وجود تمام مشکلاتی که وجود دارد، من به نسل جوان خیلی اعتقاد دارم. به همین خاطر هر وقت توانستهام برای کارهایشان نوشتهام. مثلاً برای «میلاد درخشانی» نوشتم، چون جور دیگری فکر میکرد. او تار را مثل همه نمینوازد. روحیه خودم هم بسیار جوان است.
- * و این روزها چه میکنید؟
در حال حاضر مشغول نوشتن جلد سوم کتابی درباره سازهای بادی هستم. این کتاب بسیار مفصل و حدود ۲۵۰۰ صفحه است.