«اردوان کامکار» پانزدهم تیرماه در تالار وحدت کنسرت میدهد. «اردوان کامکار» به تازگی آموزشگاه موسیقی تاسیس کرده است که خودش و برادرانش و تعدادی از برترین استادانِ موسیقی در آن حضور دارند. «اردوان کامکار» مدتی است که مسترکلاسهایش را آغاز کرده است. اینها میتواند جملاتی خبری باشد. از همان خبرهایی که روزها، دهها نمونهاش در سایتها و خبرگزاریهای مختلف از هنرمندانِ متفاوت منتشر میشود؛ اما اینها خبرهای سادهای نیست به روالِ آنچه هر روز منتشر میشود، اینها بیانگرِ حضورِ دوبارهی هنرمندی است که پاساژهای سریع و در هم تنیده و ریتمها و مضرابهای پیچیدهاش سبکی نوین در سنتورنوازی به وجود آورد که به نام «شیوهی سنتورنوازی معاصر» شناخته میشود و در این سالها البته کمکارتر از گذشته بود. بخشی به خاطر بیماریای که همچنان میتوان به شکلِ یک معجزه به آن نگاه کرد و بخشی دیگر لابد به خاطرِ همان موضوعاتی که باعث کمکاری بسیاری از هنرمندان شده است. حالا اما میتوان به این مسایل فکر نکرد و تنها از این خوشحال بود که «اردوان کامکار» دوباره فعالیتهای هنری خویش را آغاز کرده است.
- آقای کامکار شما پانزدهم تیرماه در تالار وحدت کنسرت میدهید. در این باره توضیح میدهید؟
من در این سالها کمتر کنسرت تکنوازی دادم و بیشتر فعالیتهایم همراه با گروه موسیقی «کامکارها»بوده است تا اینکه دوستم، آقای تهمورس پورناظری که یک شرکت فرهنگی و هنری را مدیریت میکند، پیشنهاد داد یک کنسرت تکنوازی در تالار وحدت داشته باشم و من هم از این مساله استقبال کردم و قرار شد تا پانزدهم تیر ماه در این سالن به اجرای برنامه بپردازم. در بخشی از این برنامه تک نوازی سنتور میکنم و در بخشی دیگر سه نفر از شاگردانم -سیاوش کامکار، مهیار طریحی و مصطفی مومنیان- که شیوهی سنتورنوازی معاصر را در این سالها با دقت و به تدریج آموختهاند و بر روى اين سهنوازی تمرين كرده اند اجراخواهند کرد. تریوی سنتور ابتدا قطعه روان ساخته ی مصطفی مومنیان، رها ساخته ی سیاوش کامکار، رویا از ساخته های مهیار طریحی و دماوند ساخته ی من را اجرا میکند و بعد من قطعاتی چون شکسته، حریفان و تهران را اجرا میکنم.
- * شما از اواخر سال گذشته یکسری مسترکلاس با هدف گسترش شیوه سنتورنوازی معاصر در تعدادی از شهرستانها برگزار کردید و حالا نیز بعد از سالها فعالیت در حوزه آموزش، آموزشگاهی را با نام خودتان دایر کردهاید. ضرورت تأسیس آموزشگاه چه بود؟ آیا تلاشی برای گسترش شیوه سنتورنوازی معاصر بوده است؟
من چندان رفتوآمدی به وزارت فرهنگ و ارشاد ندارم؛ اما مدتی قبل که ناگزیر برای انجام کاری به آنجا رفته بودم، یکی از مسئولان آنجا به این نکته اشاره کرد که هماکنون حدود بیش از هزار آموزشگاه موسیقی، تنها در شهر تهران فعال است. این مسأله برای من بسیار عجیب بود. اینکه آیا این تعداد هنرجو در سازهای مختلف وجود دارد؟ یعنی با وجود آنکه تعداد هنرجویان سازهای مختلف در این سالها رشد عجیبی داشته، اما باز ضرورت این تعداد آموزشگاه را متوجه نشدم! صرفنظر از ماجرای کمی، آیا شیوههایی که به علاقهمندان موسیقی در این آموزشگاههای کوچک و بزرگ تدریس میشود، شیوههایی آکادمیک و علمی است؟ آیا میتواند استعداد هنرجویان را شکوفا کند یا اینکه تنها وقت، انرژی، پول و انگیزه آنها را به هدر میدهد؟ ضمن آنکه بسیاری از کسانی که روی تأسیس آموزشگاه سرمایهگذاری میکنند هم با شکستی فاجعهبار روبهرو میشوند و نمیتوانند درآمدی کسب کنند و گاه ناگزیر هستند در همان محیط آموزشگاه دست به خرید و فروش ساز یا سیم ساز بپردازند و این یعنی شکست مطلق. این وضعیت بسیار آشفته است و فکر کردم شاید -تأکید میکنم شاید- بتوانم کاری در این زمینه انجام دهم.
- * در این آموزشگاه فقط سنتور تدریس میشود؟
نه، تمامی سازها در این مؤسسه تدریس میشوند. حالا بعد از سی سال فعالیت در حوزه آموزش سنتور، خیالم آسوده است که این ساز راه درستی برای آموزش طی کرده است؛ اما این خلأ را در سازهای دیگر بهشدت مشاهده میکنم. البته ما در آموزشگاه «کامکارها» هم در حال تلاش در این زمینه هستیم؛ یادتان باشد این آموزشگاه با آنجا تفاوتی ندارد و فقط منطقهاش فرق میکند.
- * از نگاه شما این رشد کمّی آموزشگاههای موسیقی به چه دلیلی است؟
هر سال تعداد زیادی در رشته موسیقی در سطوح لیسانس، فوقلیسانس و دکترا فارغالتحصیل میشوند. اینها باید چه کاری انجام دهند؟ ارکسترهای دولتی و خصوصی که در ایران چندان فعال نیستند. وضعیت موسیقی هم که همچنان تعریف چندانی ندارد. خیلی از این فارغالتحصیلان هم که استعداد عجیب و غریبی ندارند و نمیتوانند در زمینه خلق فعالیت کنند، خب چارهای جز این نیست که دست به تدریس بزنند.
- * آقای کامکار! اگر بخواهیم از منظری دیگر رشد کمی آموزشگاهها یا هنرجویان را بررسی کنیم، به این نکته میرسیم که انگار حالا آموزش موسیقی بدل به یک «مد» شده است. البته که ایرادی ندارد؛ اما خیلی هم نمیتوان انتظار داشت که تأثیر آن را در فضای موسیقی مشاهده کنیم.
شاید؛ اما اصلاً مهم نیست. فراموش نکنید که هر کس ساز یاد میگیرد، قرار نیست نوازنده حرفهای شود یا کارش موسیقی باشد. از نگاه من نمیشود به موسیقی به شکل تفنی نگاه کرد، هرچند هر نوازندهای هم نمیتواند نوگرایی یا خلاقیت داشته باشد. من خودم مدتها تنها به نوازندگی مشغول بودم و به همراه آقایان میرزاده، فریوسفی، جمال جهانشاه و فرهمند، پرکارترین نوازندههایی بودیم که در آثار مختلف مینواختیم. البته این موسیقی حرفهای نیست، موسیقی حرفهای کاری است که در آن خلاقیت وجود داشته باشد. اگر هم کسی این نیت را دارد که زندگیاش با موسیقی همراه شود، باید به این نکته توجه کند کسانی که برای مسألهای جز موسیقی وارد این حرفه میشوند، یا زود خسته میشوند یا فراموش. ما از ابتدای انقلاب تاکنون خوانندههای بسیاری داشتهایم که هر جا میرفتید، صدایشان را میشنیدید؛ اما هماکنون هیچ اثری از آنها نیست. اتفاقاً خیلیهایشان هم خوانندههای نامدار یا خوبی بودند. خیلی از آهنگسازان و نوازندهها هم خودشان را به یکسری اسمهای نامدار گره زدند و بعد که به هر دلیلی جدایی بینشان افتاد، به شکل کامل فراموش شدند. در این میان، تنها چند نام در تاریخ میماند. برای مثال، ما خارج از ایران بارها تقدیر شدهایم؛ اما در کشور خودمان چه؟ اینجا تنها کسی که میمیرد، قدر دانسته میشود.
- * و با این همه آشفتگی، شما به قول خودتان این ریسک را انجام میدهید. این را از این جهت میگویم که تأکید میکنید شاید موفق شوید.
بله، من بهتر از هر کسی میدانم که این بازار آشفته است؛ اما نمیتوانم نسبت به این وضعیت بیتفاوت باشم. نمیتوانم آن نوجوانی را در نظر نگیرم که با هزار انگیزه میخواهد ساز یاد بگیرد. باید فضای درستی در اختیار او باشد، نه اینکه وارد محیطی شود که مدام سر دوانده میشود و عمرش تلف میشود.
- * اصلاً میتوان با صِرف آموزش، بدل به نوازندهای خوب شد؟ این سوالی است که سالها مطرح شده و جوابهای متفاوتی به آن دادهاند. برخی تنها تمرکز و فعالیت زیاد را مؤثر میدانند و برخی معتقدند که باید استعداد ذاتی وجود داشته باشد.
ببینید، کسی که بخواهد نوازندگی حرفهای انجام دهد، کافی است چند سالی مقدمات این ساز را بیاموزد؛ اما برای بالا رفتن از یک سطح خاص و رسیدن به بیانی جدید در موسیقی، نیاز به انگیزه بسیار بالا و تلاش زیاد است. در این صورت است که میتواند به راههای بالاتر دست پیدا کند و کار خلاقهای انجام دهد و از دیگران متمایز شود؛ اما متأسفانه برخی از شیوههای آموزش در ایران باعث شده که هر کس نتواند حتی مقدمات نوازندگی را نیز به شکلی درست بیاموزد. بسیاری هستند که ۲۰ سال ساز میزنند؛ اما تنها زندگی و عمرشان را هدر دادهاند. من ابا ندارم از اینکه بگویم این مسأله حتی در میان برخی از نوازندگان حرفهای هم وجود دارد. در این میان باید به مسأله دیگری هم توجه کرد. به نظرم موسیقی حرفهای است که نباید هیچچیز در آن دخالت کند. برای مثال، من یا برادرانم که همگی هم تدریس میکنیم، به اندازهای که باید درآمد خودمان را داریم؛ اما اگر کسی این درآمد را نداشته باشد، مجبور به کسب درآمد تحت هر شرایطی است و این میتواند در کارش تأثیر بگذارد و تعهد لازم برای تدریس را از بین ببرد. البته شاید نتوان به آنها هم چندان خردهای گرفت. مسائل مالی شاید کثیف باشد، اما در عین حال بسیار مهم است. شما فرض کنید که ازدواج کرده و بچهدار شدهاید، باید بههرحال بتوانید زندگی خود و خانوادهتان را تأمین کنید.
- * راه تمییز این مسأله چیست؟ استفاده از یک استاد نامدار میتواند راهحل باشد؟
بههیچوجه. صِرف شهرت نمیتواند مؤثر باشد. به این خاطر که بحث آموزش، مسألهای کاملاً تخصصی است و لزوماً یک آهنگساز یا نوازنده خوب، استاد خوبی نیست. باید کسی که در این زمینه فعالیت میکند، قدرت انتقال داشته باشد. من خودم در این آموزشگاه از حضور بسیاری از اساتید از جمله اعضای خانوادهام (ارسلان، اردشیر، ارژنگ و قشنگ) استفاده کردهام؛ اما در عین حال جوانهایی را هم انتخاب کردهام که میتوانند از پس کار برآیند و نوازندگان خوبی تحویل جامعه دهند. برای مثال، سازی مثل کمانچه یا هر ساز دیگری که حالا طرفداران بسیار زیادی دارد و نوازندگان خوبی هم برای آن وجود دارند، باید به شکل آکادمیکتری تدریس شود.
- * با توجه به فضای کنونی، فکر میکنید این امکان وجود دارد؟ یعنی راهی هست که بتوان تمام این چند هزار آموزشگاه را ساماندهی کرد؟
دولت و وزارت ارشاد باید این کار را انجام دهند و امکاناتی را در اختیار من یا هر استاد باتجربه دیگری قرار دهد تا در یک مرکز بزرگ فعالیت کنند و این مسأله را سر و سامان دهند. در گذشته، نمونه موفقی مثل «مرکز حفظ و اشاعه» یا بسیاری دیگر از مراکز در این زمینه وجود داشت. هنرجویی که در این مراکز تحصیل میکرد، میتوانست به صورت رایگان آموزش ببیند و استادان نیز از طرف دولت به شکل مقتضی حمایت میشدند. چند وقت پیش آقای کیانینژاد تعریف میکرد که در آن زمان، فلان نوازنده نی، دندان جلوییاش دچار مشکل شده بود و نمیتوانست نی را در دهانش بگذارد، آقای صفوت چند ماه او را پیش دندانپزشک میبرد تا دندانش را درست کند. دولت در این زمینه سرمایهگذاری میکرد و نتیجه آن را میشد در فضای موسیقی به وضوح مشاهده کرد؛ اما متأسفانه هماکنون بیشتر حمایتها، به جای هنرمندان موسیقی از تاجران موسیقی و برخی از ناشران، تهیهکنندگان و کنسرتگذاران میشود که برخیهایشان دغدغه ارتقای هنر را ندارند و مدام حتی به آن ضربه هم میزنند.
- * خود دکتر صفوت و برومند محورهای اساسی در مرکز حفظ و اشاعه بودند. به نظر میرسد حالا خود هنرمندان هم چنین انگیزهای ندارند.
من خودم بیش از چندینبار این ایده را با مسئولان فرهنگی در میان گذاشتهام؛ اما هیچکدام ترتیب اثر ندادهاند. اصلاً تشکیل این آموزشگاه هم بر اساس همان طرح بود؛ یعنی در غیاب حمایتهای دولتی، مجبورم خودم این کار را با سرمایه شخصی انجام دهم. ببینید سازی مثل «ترومپت» طرفدار چندانی ندارد؛ اما من فکر میکنم که نمیشود این ساز را از موسیقی حذف کرد؛ برای همین با وجود اینکه ممکن است یک نفر بخواهد آن را آموزش ببیند، باید برایش استاد در نظر گرفت؛ اینها همه اقدامات فردی است که هنرمندان در شکاف حمایتهای دولتی انجام میدهند.
- * اما صرفنظر از تلاشهای عدهای خاص از هنرمندان، باید پذیرفت که چند نسل اخیر هنرمندان موسیقی چندان در مسأله آموزش تمرکز نکردهاند.
بله و این جای تأسف بسیاری دارد. خیلی از از اساتید بزرگ ما حتی یک شاگرد هم ندارند. اما وقتی این مسأله مطرح میشود، نمیتوان این موضوع را هم نادیده گرفت که در حال حاضر، بسیاری از هنرمندان دغدغه معاش دارند و تنها میخواهند زندگی روزمرهشان را بگذرانند.
- * واقعاً امیدوارید فعالیتی که یک نهاد دولتی باید انجام دهد، به شکل شخصی موفقیتآمیز باشد؟
نمیدانم، من تلاش خودم را میکنم؛ چون فکر میکنم فرزند خودم و نسلهای بعد این حق را دارند که از یک سیستم آموزشی درست بهرهمند باشند. متأسفانه نهتنها دستگاههای دولتی در ایران از این اقدامات انجام نمیدهند که در کشور ما حتی سرمایهداران خصوصی هم فعالیت چندانی در این زمینه ندارند. اتفاقی که در تمام دنیا رخ میدهد و شرکتهای بزرگ، اسپانسر فعالیتهای هنری هستند.
- * وضعیت دانشکدههای موسیقی را چهطور ارزیابی میکنید؟
به نظرم آنها هم اوضاع چندان خوبی ندارند و متأسفانه جوانها عمرشان را در این دانشگاهها تلف میکنند.
- * چرا؟
چون برخی استادان در آنجا فعالیت میکنند که بدیهیات را هم نمیدانند. شما چهطور ممکن است «الفبا» بلد نباشید و بتوانید شعر سعدی یا حافظ را تحلیل کنید؟ برادرم «هوشنگ» که زمانی در دانشگاه تدریس میکرد، تعریف میکرد کارم این بود که به دانشجویان یاد دهم که شما ریتم را باید اینطور بنویسید. اصلاً به اینکه این درس هارمونی است یا کنترپوان، نمیرسیدم. برای همین هم خیلی زود استعفا داد. بدترین و فاجعهترین کنکور، برای دانشگاه هنر است. حتی در دورهای که من در هنرستان موسیقی بودم، تنها کسانی که درس نمیخواندند، به هنرستان موسیقی میآمدند. شما بهطور مثال چند نفر را میتوانید نشان دهید که از هنرستان یا دانشگاه فارغالتحصیل شده و اتفاقی عجیب در موسیقی رقم زده باشد؟ گرفتن دکترای موسیقی در دنیا کار بسیار سختی است، اما در ایران به نظر کار آسانی میآید!
- * با این وجود چرا زودتر این آموزشگاه را تأسیس نکردید؟
به دلایل بسیار نمیتوانستم قبلاً این کار را کنم؛ ضمن اینکه متأسفانه در ایران سن و سال بسیار مهم است. من الان به سن جوانی کامل رسیدهام و فکر میکنم زمان برخی کارها رسیده است.
- * با این میزان فعالیت در حوزه آموزش، نگران این نیستید که تمرکزتان برای «خلق اثر» تحت تأثیر این مسأله قرار گیرد؟
وقتی پای خلق به میان میآید، من آن را به هیچچیز نمیفروشم. خلق اثر برای من همیشه جای خودش را دارد. فعالیت آموزشی سه روز در هفته وقت من را میگیرد و بعد، زمان من تنها صرف موسیقی میشود؛ حتی تلفن کسی را هم جواب نمیدهم. از سوی دیگر، بخشی از بحث آموزش من به همین خلقکردن برمیگردد. من میدانم حالا شاگردانی دارم که میتوانم چهار پنج سال دیگر با خیال راحت در خانه بنشینم و آنها راه من را ادامه دهند. خوشحالم جای خودم ده شاگرد دارم که بسیار دوستشان دارم و مثل فرزندانم هستند و با وجودشان با خیال راحت میتوانم بازنشسته شوم.
- * الان چند شاگرد دارید که این اطمینان را دربارهشان داشته باشید؟
اگر اشتباه نکنم، نزدیک به ۸۰۰ نفر هستند که به تدریج تعداد زیادی از آنها را معرفی میکنم؛ اما صرفنظر از تکنیک، شخصیت شاگردانم نیز برای من اهمیت بسیار زیادی دارد. خیلیها را میشناسم که بسیار بااستعدادند؛ اما شخصیت هنری ندارند. خیلیها میخواهند راه صدساله را یکشبه بروند و نمیدانند که بیش از هر کسی خودشان از این مسأله آسیب میبینند. من سالها بعد از آنکه به شکل حرفهای ساز میزدم، از حضور بسیاری از اساتید استفاده میکردم. برای مثال، پیش استاد فخرالدینی میرفتم و صحبت میکردیم. ایشان به من انتقاد میکردند و من از تمام آن چیزها درس میگرفتم یا آقای شهبازیان که اینهمه سال تجربه در تدریس و خلق دارند. اما تازه به دوران رسیدهها قدرت درک این مسأله را ندارند و تنها به هوچیگری فکر میکنند. در حالی که نمیدانند با هوچیگری نمیشود به جایی رسید حتی اگر سالها ادامه پیدا کند. در حالیکه مثلاً نام شهناز، ظریف و لطفی در تارنوازی جاودان است. این هوچیگریها زشت است. گاهی برخی جوانها جسارتهایی به اساتید میکنند که برای من شوکآور است.
- * فکر میکنید سن خاصی برای آموزش وجود دارد که در موفقیت مؤثر باشد؟
بستگی به شخص دارد؛ برخی مثل خود من از سه چهار سالگی آموزش را شروع میکنند و کسان دیگری که ممکن است بسیار هم حرفهای شوند، از ۲۰ سالگی شروع کردهاند. همانطور که گفتم، برای اینکه یک نوازنده حرفهای شوید، به یک زمان نیاز دارید؛ اما برای انجام کار خلاقه سن و سال اهمیتی ندارد.