خوش آمدید - امروز : دوشنبه ۱۸ تیر ۱۴۰۳
پادشاه موسیقی جهان کیست؟

پادشاه موسیقی جهان کیست؟

موسیقی یکی از هنرهایی است که می توان به جرأت گفت، با روح و جسم انسان آمیخته است. این هنر می تواند حال و هوای شما را دگرگون کند، تنها کافی است زمانی که احساس یأس و ناامیدی می کنید و یا غمگین هستید، به سراغ گوش دادن آهنگ های شاد بروید تا از تغییر حالات و روحیه خود شگفت زده شوید.

اما این دنیای بزرگ موسیقی دارای هنرمندانی بسیار سرشناس است که هریک از آنها نقش مهمی در پیش برد موسیقی و شناخت آن به جهانیان داشته اند و با ارائه سبک های نوین و آهنگ های زیبا، احساس جادویی را به بشر تزریق نموده اند.

یکی از بزرگترین دانشمندان عرصه موسیقی که از او با نام “پادشاه موسیقی جهان” نام برده می شود، بتهون است که سمفونی های او در سراسر جهان شناخته شده و بسیار پرطرفدار است.

امروز به سراغ معرفی این هنرمن بزرگ و بیلن زندگی نامه او خواهیم رفت و رازهایی را از زندگی او بیان خواهیم نمود که خواندن انها خالی از لطف نیست. با آشنایی با زندگی “پادشاه موسیقی جهان” با ما همراه باشید.

زندگی نامه “لودویگ ون بتهوون”

” لودویگ ون بتهوون” روز هفدهم دسامبر ۱۷۷۰ اولین آهنگ زندگی اش را شنید و چشم هایش را در خانه قدیمی شان واقع در “بن” گشود. خانواده او در اصل بلژیکی بودند، پدرش یک خواننده و آهنگساز لااُبالی بود که همیشه تلاش می کرد از راههای آسان، هزینه زندگی خانواده اش را تامین کند؛ اما مادرش زنی آرام بود که به فرزندانش عشق می ورزید.

خانواده بتهوون از ۵ کودک تشکیل می شد، اما در میان آنها تنها ۳ پسر شانس ادامه حیات یافتند. لودویگ همواره درباره زمان دقیق تولدش تردید داشت. او در شرایطی به دنیا آمد که والدینش داغدار مرگ برادرش “لودوینگ ماریا” بودند و این غم تا پایان عمر بر زندگی “بتهوون” سایه افکند. بتهوون به سرعت دریافت پدر، غمگین مرگ برادر است و کوچکترین شیطنتی از جانب وی کافی است تا خشم پدر را برانگیزد.

مادرش پیوسته داستان هایی از پدربزرگش “کپل میستر” روایت می کرد، تا پندارهای مثبت از یک مرد را در ذهن کودکش پدید آورده و جدیت و خشم بی مورد پدر را در سایه آنها پنهان کند و در نهایت پدر بزرگ به الگوی زندگی لودویگ تبدیل شد. نخستین آموزش های موسیقی او در سن ۵ سالگی آغاز شد. ” یوهان ون بتهوون” اعتقاد داشت، به سرعت می تواند این کودک را به عنوان پدیده دنیای موسیقی به جهان معرفی کند. به همین خاطر آموزش پیانو را از سنین خردسالی آغاز کرد.

 

“جرالد وگلر” دوست ” لودویگ” به خاطر دارد که گهگاه از شیشه پنجره به منزل دوستش نگاه می کرد ، می دیدکه او روی چارپایه ای قرار دارد و به سختی نوک انگشتانش را برای اجرای درس هایی که از پدر آموخته است ، به پیانو می رساند. این تجربه بعدها به یکی از تلخ ترین خاطرات “بتهوون” تبدیل شد، چرا که پایان کلاس های آموزش پدر، همواره با گریه کودک ۵ ساله همراه بود. پدر او تلاش می کرد “بتهوون” را به عنوان نابغه به مردم معرفی کند و از این راه امرار معاش کند، او سرانجام کنسرتی ترتیب داد که در آن”لودویگ ” به نواختن پیانو پرداخت . او کودک بااستعدادی بود، اما در آن سنین نشانی از نبوغ نداشت.

” یوهان” که دریافت، کودکش در این زمینه موفقیتی به دست نمی آورد، تلاشش را بیشتر کرد که از این کودک به عنوان نان آور خانواده استفاده کند. حالا دیگر نیازی نبود “بتهوون” ، “موتزارت” دوم باشد ، بلکه همین میزان کفایت می کرد که دوستان پدرش را سرگرم کند و پول خردی دریافت کند.

مادر “بتهوون” که از زندگی زناشویی اش رضایتی نداشت، به مخالفت با “یوهان” پرداخت، اما از آن جایی که همواره بیمار بود، نتوانست کاری از پیش ببرد. او در تلاش بود با سوزن دوزی، چرخ زندگی را بچرخاند، تا از میزان فشار موجود بر کودکش بکاهد. “لودویگ” وابستگی بسیاری به مادر رنجورش داشت و از او به عنوان تنها دوست و حامی اش نام می برد. بیست و ششم مارس ۱۷۷۶ ، روز اجرای اولین موسیقی این کودک ۸ ساله بود، اما ” یوهان” هنگام معرفی کودکش او را ۶ ساله معرفی کرد.

” بتهوون” در دوران کودکی همواره تصور می کرد، از سن واقعی اش کوچکتر است و زمانی که شناسنامه اش را دریافت کرد، به این نتیجه رسید که احتمالاً این شناسنامه متعلق به برادرش ” لودوینگ ماریا” بوده که ۲ سال پیش از او متولد شده و بر اثر بیماری در گذشته بود. لودویگ بتهوون در ۱۲ سالگی به چنان موفقیتی دست یافت که معلمش در مجله موسیقی نوشت «اگر او این چنین ادامه دهد  بی تردید موتزارت جدید خواهد بود.» رفته رفته او در خانه جایگزین پدر شد. ابتدا نیازهای مالی خانواده اش را تامین کرد و زمانی که دید لاابالی گری پدرش باعث می شود مسؤولیت هایش را به انجام نرساند، اداره خانواده را به دست گرفت.

بتهوون در سال ۱۷۸۷ برای ملاقات با “موتزارت” و ادامه آموزش هایش به وین رفت. موتزارت هنگام برخورد با این جوان شوریده حال، با لباس هایی نامرتب و چشمهایی خاکستری، در فکر فرو رفت و با تردید پذیرایش شد، اما کافی بود تا بتهوون در پشت پیانو قرار بگیرد، تا استعدادش را نمایان سازد. موتزارت پس از شنیدن آوای موسیقی که از پیانوی لودویگ برمی خاست ، گفت: ” نام این پسر را به یاد بسپارید. یک روز مردم دنیا را وادار می کند که درباره اش به بحث و گفتگو بپردازند.”

بتهوون جوان، پیشرفت چشمگیری داشت، اما پس از مدتی مجدداً راه منزل را در پیش گرفت؛ مادر زحمتکش او در حال احتضار بود و سرانجام تنها تکیه گاه خانوادگی او در روز هفدهم جولای ۱۷۸۷ برای همیشه او را ترک کرد. این غم برای بتهوون جانکاه بود. از همین رو خاطرات مادر و دست هایش را که بر اثر سوزن دوزی زخم شده بود، با موسیقی پیوند زد و آهنگ هایی آفرید که بیش از هر کس به خود او آرامش می داد. رفته رفته تمامی کسانی که در عرصه موسیقی دستی بر آتش داشتند، این آهنگساز جوان را شناختند و از مصاحبت با او لذت بردند.

بتهوون ، اولین سمفونی اش را درسال ۱۸۰۰ در کنسرت وین ارائه داد. امروزه ما آهنگ های او را در طبقه بندی کلاسیک جای می دهیم، شباهت بسیاری میان این آثار و آهنگ های “موتزارت” احساس می کنیم، اما حقیقت این است که مخاطبان آن روزگار تفاوت ها و نوآوری های بسیاری را در آهنگ هایش احساس کردند. یک سال بعد، او درشبی که هیچ اثری از شادی و سرور نداشت، دوستش را فراخواند و در حالی که صدایش از زمزمه ای گنگ و مبهم بلندتر نمی شد، اعتراف کرد ناشنوایی تهدیدش می کند.

فرزند خانواده بتهوون که از زمان خردسالی سختی های بسیاری را تحمل کرده بود، دیگر تاب نیاورد و برای اولین بار اعلام کرد زندگی با او رفتار عادلانه ای نداشت است. او در مقاله ای که به سال ۱۸۰۱ به چاپ رسید، گفت به عنوان موسیقیدان نمی تواند با زندگی در سکوت مطلق مواجه شود و از این امر هراسناک است، اما موسیقی همان عاملی بود که به بزرگترین انگیزه زندگی اش تبدیل شد و او را به ادامه حیات واداشت. مقاله دیگری که ازاو به چاپ رسید، نشانی از ناامیدی های گذشته نداشت. بتهوون با افتخار اعلام کرد هنوز آهنگ های بسیاری برای ارائه دارد و همچنان به راهش ادامه می دهد.

“بتهوون” در سال ۱۸۲۷ به هنگام مراجعت از خانه برادرش بیمار شد. سرماخوردگی او دست در دست دیگر بیماری هایش داد، تا آنجا که در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ او را از پا انداخت.

 

رازهایی از زندگی بتهوون

*زندگی عشقی مرموز
فرانتس وگلر دوست صمیمی بتهوون می نویسد که در میان کاغذهای شخصی او نامه های عاشقانه ای به یک زن دیده شده که هویت او هرگز معلوم نشده است.

 * نامرتب؛ اما جدی
باقی مانده غذا و خوراکی ها توی ظرف های نزدیک پیانو او می ماند و گاه در میان کاغذ نت های او دیده می شد. بتهوون که در جوانی آهنگسازی شاد و شوخ بود به میان سالی بداخلاق تبدیل شد. او در نامه ای به یکی از دوستانش ناشنوایی را دلیل تند مزاجی دانسته است.  وقتی بعد از مرگ برادرش حضانت فرزند او یعنی کارل را قبول کرد به اندازه ای با این نوجوان خشن برخورد می کرد که او اقدام به خودکشی کرد.

* آهنگسازی ناشنوا
بتهوون از اواخر ده بیست زندگی خود به تدریج شنوایی را از دست داد در سن ۴۸ سالگی اصلا نمی شنید اما با مشکل وزوز گوش روبرو بود. بر اساس مطالعات جدید ناشنوایی وی از نوعی حصبه ناشی شد. با وجود این بیماری به آهنگسازی ادامه داد.
او از استعداد دانگ مطلق بهره می برد بنابراین می توانست صداها و هارمونی آلات موسیقی را به خوبی در مغزش مجسم کند. در پایان عمر انسانی منزوی و بدخلق بود که محققان زندگی بتهوون معمولا ذکر این سال های زندگی او را ناعادلانه می دانند.

اشتراک گذاری مطلب
ایمیل شما آشکار نمی شود

نوشتن دیدگاه

تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است