بایگانی برچسب ها: شعر عاشقانه پاییز
بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز شب است و باغ گلستان خزان ریاخیز ستاره، گرچه به گوش فلک شود آویز به گوشوار دلاویز ماه من نرسد گشوده پردهی پائیز خاطراتانگیز به باغ یاد تو کردم که باغبان قضا بهار عشق و شبابست این شب پائیز چنان به ذوق و نشاط آمدم که گوئی باز به عشوه باز دهندش به باد رخت و جهیز عروس گل که به نازش به حجله آوردند به خاک و خون همه در انتظار رستاخیز شهید خنجر جلاد باد میغلتند بهار سبز کجا وین شراب سحر آمیز خزان خمار غمش هست و ساغر گل زرد باین صحیفه رسید است دفتر تا نیز خزان صحیفهی پایان دفتر عمر است شباب با چه شتابی به اسب زد مهمیز به سینمای خزان ماجرای خود دیدم به غیر خون دلم باده در پیاله مریز هنوز خون به دل ...
✔️ ادامه مطلب...
1 نفر 0 نفر