«اینهایی که فکر میکنند، میتوانند جلوی یک هنرمند و کار هنریاش را بگیرند؛ فراموش کردهاند که عزرائیل، جان همه را میگیرد جز هنرمندان. جسم مجید انتظامی روزی از بین خواهد رفت؛ ولی موسیقی «از کرخه تا راین» از بین نمیرود، «بوی پیراهن یوسف» از بین نمیرود، «آژانس شیشهای» از بین نمیرود، «روز واقعه» از بین نمیرود، «بایسیکلران» از بین نمیرود، اینها هیچ کدام از بین نخواهند رفت.»
اینها را «مجید انتظامی» گفته است. او راست میگوید؛ آنقدر در این سالها کار کرده و اثر به یادگار گذاشته که خیالش راحت باشد برای همیشه نامش زنده میماند؛ به لیستِ کارهایی که او از آنها نام برده؛ البته میتوان آثارِ بسیارِ دیگری را نیز نام برد. آثارِ سمفونیکاش و قطعاتی کهگاه و بیگاه نوشته است. حالا او حضورِ کمرنگی در عرصهٔ موسیقی دارد؛ مثلا در حالیکه شب گذشته، سیوششمین جشنوارهٔ فیلم فجر به پایان رسید، او هفتمین سالی است که در آن حضور ندارد و آهنگسازی هیچ فیلمی را به عهده نگرفته است. کسی که رکورد دار دریافت سیمرغ آهنگسازی در جشنواره فجر است. او لابد برای کمکاریاش دلایلِ خاصِ خودش را دارد؛ اما هرچه هست، نمیتوان خلا حضور آهنگسازِ کهنهکار را در عرصهٔ موسیقی فیلم نادیده گرفت.
جشنوارهٔ فیلم فجر؛ بهانهای شد برای مرورِ کارنامهٔ هنری آهنگسازِ کهنهکار و رهبرِ ارکسترِ کارکشته که در تمامِ این سالها بیهیاهو و آرام نشسته است و کارش را کرده، آهنگهایش را ساخته و سمفونیهایش را نوشته است. خودش میگوید از اینکه ممکن است این آثار حالا – در زمان حیاتش- به اجرا درنیاید، نگران نیست؛ او میداند که هیچ اثرِ هنریای از بین نمیرود. میماند در کشویِ تاریخ تا روزی روزگاری اجرا شود. البته که امیدواریم سایهاش سالها بر سرِ موسیقی ایران بماند؛ اما خودش یادمان انداخته عزراییل، جانِ هر کسی را که بگیرد؛ جانِ او را نمیگیرد. او میماند و نواهایی که برای همیشه طنینانداز است.
- مجید انتظامی کیست؟
«آهنگساز، رهبر ارکستر، نوازندهٔ ابوا و مدرس»؛ اینها خلاصهٔ آن چیزی است که میتوان دربارهٔ مجید انتظامی گفت. میشود روزها دربارهٔ کارنامه و عملکردش سخن گفت و در نهایت اشاره کرد که او فرزندِ «عزتالله انتظامی» – آقای بازیگر- است. او از آنهایی نیست که نامش را از پدرش وام گرفته باشد، آن هم پدری به بزرگی «عزتالله» که در تاریخ سینمای ایران نمونههایش اندک است. بسیار اندک. «مجید، فرزند عزتالله» اما فعالیتهای فردی و ارکسترال بسیاری را نیز در این سالها انجام داده است؛ اگرچه او را بیشتر به موسیقی فیلم میشناسند. دههٔ ۵۰ بود که فعالیت در حوزهٔ آهنگسازی فیلم را شروع کرد و حالا در سالِ ۱۳۹۶، حاصلش شده است موسیقی ۸۱ فیلم. او طی این سالها، چهار بار سیمرغِ بلورینِ جشنوارهٔ فیلم فجر را برای آثاری چون بای سیکلران، روز واقعه، آژانس شیشهای و دیوانهای از قفس پرید دریافت کرده است تا به همراه حسین علیزاده و محمدرضا علیقلی برندهٔ بیشترین سیمرغهای بلورینِ جشنوارهٔ فجر باشد.
او نیز مانند فرزندِ جمشید مشایخی، از همان ابتدا راهِ موسیقی را برای خودش انتخاب کرد و خیلی زود به ارکستر سمفونیک رفت تا زیرِ نظرِ «آنتوان کاتلوس»، ابوا را فرا بگیرد. سازی که تا امروز همراهش مانده است. سلفژ و تئوری و هارمونی را نیز نزد ثمین باغچهبان و مصطفی کمال پورتراب آموزش دید و نخستین تجربههایش در زمینهٔ نوازندگی با همراهی همین استادِ پیشکسوت بود که مدتی است از دنیا رفته. «مجید» به اینها اما بسنده نکرد؛ به آلمان رفت و در کنسرواتوار برلین موسیقی خواند. در سالهای حضورش در آلمان با ارکسترهای زیادی همچون ارکستر سمفونیک برلین و ارکستر فیلارمونیک آلمان همکاری کرد، بعد به ایران بازگشت تا در ارکستر سمفونیک فعالیت کند و از همان زمان تدریس – در دانشگاه- را نیز ادامه داد.
- کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
«انتظامی» از آلمان به ایران باز میگردد. هنوز انقلاب نشده است. از ارکستر سمفونیک تهران بیرون میآید و کارش در هنرستان و دانشگاه را هم از دست میدهد. این اما بهانهای میشود برای شروعِ یک همکاری ارزشمند با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
نوازنده و آهنگسازِ جوان یک روز که از تمام عالم و آدم ناامید بوده، از خانهٔ پدری هم کوچ میکند. همان روزها با «آذرنوش صدرسالک» آشنا میشود. صدر سالک در ارکستر همچنان مینوازد و کمک خرجِ نامزدش است؛ «مجید انتظامی» خانهای در میدان امام حسین کرایه میکند. خودش میگوید از آن خانههای قمرخانمی بوده که دورتا دورش اتاق بوده و هر اتاق را به کسی کرایه داده بودند. یک روز بیهدف در خیابانها قدم میزده که میرسد به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان. آنجا «احمدرضا احمدی» را میبیند که با پدرش رفاقت داشته است: «به آقای احمدی گفتم مشکل دارم و پولی برای زندگی ندارم. روی میزش دو، سه کاست بود. گفت یکی از اینها را بردار و آهنگ بساز.»
شاعرِ بزرگ برایش پیانویی میخرد که بتواند با آن نوازندگی کند و انتظامی جوان در خانهٔ او ساکن میشود تا اثری را بسازد. اولین تجربهاش در همکاری با کانون روی اشعاری از «فروغ فرخزاد» است؛ اثری که به شدت مورد استقبال قرار میگیرد: «کاری که انجام دادم، مقبول واقع شد و مدام می پرسیدند این کار را چه کسی انجام داده. چون کاملا متفاوت از موزیکهای آن زمان بود. موزیکهای آن موقع همه شاد و ریتمیک بودند و خوانندهها می خواندند. یکهو یک موسیقی غمگین با نتهای کشیده و صدای فروغ فرخزاد خیلی اثرگذار شده بود و مسئولان آن زمان که این محل را می گرداندند خیلی خوششان آمده بود و خواسته بودند بیشتر کار کنم.» او دو کار دیگر هم تحت عنوانِ «صدای شاعر» روی اشعارِ یدالله رویایی و نصرت رحمانی انجام میدهد. آن زمان کامبیز روشنروان، فریدون شهبازیان و اسماعیل تهرانی نیز با کانون همکاری داشتهاند.
- ارکستر سمفونیک تهران
«مجید انتظامی» فعالیتهای بسیاری با ارکسترِ سمفونیکِ تهران دارد؛ ارکستری که میگویند قدیمیترین ارکسترِ خاورمیانه است. او سال ۵۶ به عنوان نوازنده در این ارکستر مینواخت. آن زمان ارکستر سمفونیکِ تهران برای خودش بروبیایی داشت و یکی از قدرتمندترین ارکسترهای آسیایی بود. رهبران کارکشتهٔ بسیاری از سراسرِ دنیا به عنوان رهبر مهمان در آن فعالیت میکردند و البته نوازندگانِ خارجی بسیار هم در آن حضور داشتند. میگویند ۸۰ درصدِ نوازندگان آن زمانِ ارکستر خارجی بودند؛ در چنین شرایطی نواختن در آن کارِ آسانی نبود، شما باید نوازندهای طرازِ اول بودید تا میتوانستید در آن بنوازید و «مجید انتظامیِ»، آنقدر مهارت داشت که بتواند در این جایگاه قرار گیرد. بعد از انقلاب اما بسیاری از نوازندگانِ خارجی ارکستر از آن جدا شدند و ارکستر ماند با ۲۰ نوازندهٔ ایرانی که «انتظامی» نیز یکی از آنان بود. خودش دربارهی آن روزها میگوید: «ارکستر سمفونیک قطعا نمیتوانست با ۲۰ نفر کنسرت بدهد، چون تعداد نوازندگان گروه زهی، بادی، ضربی و غیره مشخص است و ما از رهبر بگیرید تا کوچکترین جزئیات، هیچ چیز استانداردی نداشتیم. ما هم کارمند رسمی وزارت فرهنگ و هنر سابق و ارشاد بعد از انقلاب بودیم. هر روز صبح میرفتیم، کارت میزدیم، چای میخوردیم، گپ میزدیم و برمیگشتیم خانه.»
این روند اما نمیتوانست برای مدت زیادی ادامه داشته باشد؛ نوازندگان از این بلاتکلیفی خسته میشوند، دیگر نه ارکستر سمفونیکی مانده بود و نه ارکستر مجلسی و به همین خاطر به دیدارِ آیتالله بهشتی میروند. میروند و به آیتالله شهید میگویند که فتوایی بدهند تا ما بتوانیم کارمان را بکنیم؛ پاسخِ شهید بهشتی را اما هنوز تمامِ آن ۲۰ نوازنده خوب به خاطر دارند: «آیتالله بهشتی به ما گفتند مگر برای اینکه بتهوون بتواند کار کند کسی فتوا داد؟! یا مگر برای موتزارت کسی فتوا داد که من برای شما بدهم؟! شما اگر در مسیر مردم حرکت میکنید و بهحقید، بروید حقتان را بگیرید و اگر ناحقید که هیچ.»
همین انگیزهای میشود برای نوازندگانِ جوان. خودشان تصمیم میگیرند تا به صورتِ مقطعی «بیژن قادری» را به عنوان رهبر ارکستر انتخاب کنند و بتوانند برای اینکه همصدایی خود را با مردم نشان دهند، سرودهای انقلابی اجرا کنند؛ اما ارکستر بدون رهبر؟ نمیشود. خیلی زود به این نتیجه میرسند و برای همین سراغِ «حشمت سنجری» میروند. مردی که موسیقی سمفونیک و ارکسترال ایرانی بسیار به او مدیون است و در فاصلهٔ سالهای (۱۳۳۶–۱۳۳۴)، (۱۳۵۱–۱۳۳۹)، (۱۳۶۸–۱۳۵۸) به عنوان رهبر دایم ارکستر سمفونیک تهران فعالیت کرده است. «انتظامی» در کنارِ ۱۹ نوازندهٔ دیگر در سالن رودکی – وحدت – بتهوون و موتزارت را اجرا میکنند.
در آن سالها ارکستر کنسرت ندارد و برای همین به اجرا در برنامههای مختلف میپردازد، مثلا در کنفرانسها و جلسات، سرود ملیِ آن زمان ساختهٔ «محمد بیگلریپور» را با نام «پاینده بادا ایران» اجرا میکند.
او و نوازندگانِ ارکسترهمچنان با رهبری «حشمت سنجری» و خوانندگی «حسین سرشار» برنامههای متعددی اجرا میکنند. مثلا یکبار دعوتشان میکنند میدانِ توپخانه و در حالی که جلوی پستخانه، برایشان صندلی چیده بودند، به اجرای برنامه میپردازند: «چله زمستان بود و ما در حالی که برف میآمد، سرودهای انقلابی اجرا میکردیم. کسانی که آن ساعت پیاده یا با اتوبوسهای دو طبقه سر کار میرفتند هاج و واج تماشایمان میکردند و فکر میکردند دیوانهایم که در آن هوای گرگ و میش و سرد نشستهایم و ساز میزنیم. بعضیها هم میآمدند و میگفتند اینها چیست که میزنید، موسیقی فلان خواننده را بزنید!»
حالا ارکستر سمفونیک تهران، اجراهای متعدد و منظمی دارد؛ همین چند وقت پیش بود که در ایتالیا اجرایی روی صحنه برد که با استقبال بسیار زیادی روبهرو شد؛ در این سالها «مجید انتظامی» گاهی این ارکستر را رهبری کرده است؛ اگرچه آثارِ او نیز مانند دیگر آهنگسازانِ ایرانی، کمتر توسط این ارکستر اجرا میشود؛ اما چه کسی است که میتواند این مساله را انکار کند که فعالیتهای ارکستر در حالِ حاضر، مدیون پافشاری «انتظامی» و آن ۱۹ نوازندهٔ دیگر است. آنها جدا از نوازندگی در ارکستر، نوازنده هم تربیت کردند.
- «حماسه ایران، سرود شهیدان» انتظامی برای ارکسترِ سمفونیک
آن زمان ارکستر سمفونیکِ تهران، ناگزیر به این بود تا نشان دهد که با مردم همصداست و از این رو مجید انتظامی، قطعهٔ «حماسه ایران، سرود شهیدان» را در اعلام همبستگی با مردم نوشت و توسط ارکستر اجرا شد. برای ضبط آن قطعه، هیچکدام از نوازندگان پولی دریافت نکردند. خودِ انتظامی هم کرایهٔ استودیو را پرداخت و زندهیاد «حسین سرشار» خوانندگی آن قطعه را برعهده گرفت. در آن قطعه همچنین «فرزانه تاییدی» و «عزتالله انتظامی» دکلمهٔ آثار را انجام دادند. ساختِ سمفونی «خرمشهر» همان زمان به فکرِ انتظامی رسید؛ هرچند که سالها بعد محقق شد.
- اولین تجربه سینمایی
«مجید انتظامی» اما اولین تجربه موسیقی تصویری خود را برای فیلم کوتاه «زال و سیمرغ» در سال ۱۳۵۶ انجام داد؛ اتفاقی که بعدها با نوشتنِ «سفر سنگ» به شکلِ حرفهای ادامه پیدا کرد. «زال و سیمرغ» به کارگردانی «علیاکبر صادقی» هم اما داستانِ جالبی دارد. تصاویر را به او میدهند و میگویند روی آن موسیقی بساز. داستان در مورد زال و سیمرغ است و اینکه سیمرغ، زال را بزرگ میکند و زال برای خودش یلی میشود. انتظامی دربارهٔ آن تجربه میگوید: «علیاکبر صادقی، بسیار مرد محترمی بود و واقعا لذت بردم. تمام مدتی که در استودیو بودم، پابهپای من در استودیو بود و برایم غذا میخرید و از من مواظبت میکرد. ما معمولا خانوادگی موسیقی ضبط میکردیم. آذر و گلنوش و سروش میآمدند و همه به استودیو میرفتیم تا کارم تمام شود، بهخصوص زمانی که موشکباران بود همه با هم بودیم. مدتی گذشت.»
- بچههای کوه آلپ و مارکوپولو
پس از مدتی موسیقی ساخته شده برای «زال و سیمرغ» از صدا و سیما پخش شد و روی «بچههای کوه آلپ» نشست؛ بیآنکه خود انتظامی چیزی از این ماجرا بداند. یک روز که دخترش –گلنوش- مشغولِ دیدنِ کارتنِ «بچههای آلپ» بوده و او مشغولِ نوشتنِ موسیقی، برای ریختن چای بلند میشود و موسیقی را میشنود. تعجب میکند و به کانون اطلاع میدهد و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، از تلویزیون شکایت میکند. «انتظامی» میگوید: «این بخش از موسیقی مربوط به صحنهای بود که زال متولد شد و به خاطر اینکه سفید است، میگویند او را در فلان کوه بگذارید و بعد نشان میدهد که اسبسوارها تاخت میکنند و صدای پای اسبها میآید و ویولونسل، نالهٔ این بچه است. سعی کردم در موسیقی این اثر هم ریتم فیلم را حفظ کنم و هم غم را نشان دهم که روی کارتن «بچههای کوه آلپ» هم بهخوبی نشسته بود بهویژه جایی که بچهها در حال دویدن بودند. چند نسل با این موسیقی بزرگ شدند بدون اینکه بدانند مربوط به چه کسی است.»