حالا دو سه سالی است که فعالیتهای علی رهبری در ارکستر سمفونیک تهران پایان یافته است. روزهای حضور او در ایران از یک طرف با ارتقای کیفی غیرقابل تصور ارکستر همراه بود و از طرف دیگر حاشیههایی داشت که هنوز که هنوز است در خاطر بسیار مانده است. اما میتوان بخش مهمی از مشکلات پیش آمده در زمان حضور علی رهبری در ایران را به خاطر عدم آشنایی او با فرهنگ کشوری دانست که سی تا چهل سال پیش رهایش کرده و از آن مهاجرت کرده بود. این همان مشکلی بود که محمدرضا لطفی نیز پس از بازگشت خود به ایران با آن مواجه شد. چند هفته قبل بود که حسین علیزاده در گفتگو با رسانهها به حمایت از رفیق قدیمی خود پرداخت. هوشنگ کامکار نیز در گفتگویی با ما هم به بزرگی رهبری اشاره کرد و هم به مشکلاتی که زمان حضورش در ایران به وجود آمده بود. تمام اینها به همراه اجرای قطعه «نوحه خوان» بهانهای برای گفتگو با این آهنگساز و رهبر ارکستر بینالمللی شد.
- در چند هفته گذشته دو هنرمند از لزوم حمایت از شما برای بازگشت به ایران گفتند؛ این اتفاق کمتر در ایران رخ میدهد که یک موزیسین، چنین تمام قد از یک موسیقیدانِ دیگر حمایت کند؛ نظر شما در این باره چیست؟
من هم مانند شما تا بهحال نخوانده و نشنیدهام که در هیچ کجای دنیا موزیسینی چنین کاری برای موزیسین دیگری کرده باشد . در چنند هفتهی گذشته ابتدا استاد «علیزاده» من را غافلگیر کردند. من هر چه فکر کردم نمیدانستم چه گونه به این اقدام ایشان جواب بدهم. راستش را بخواهید برای این نوع کار ها چیزی در رپرتوار زندگیم ندارم. فقط میتوانم بگویم تمام مدالهائی که گرفتهام و تجلیلهایی که از من درخارج از ایران شده یکطرف و اقدام یک موسیقیدان، آن هم در حد و اندازهی استاد علیزاده، یک طرف دیگر . ایشان بزرگ بودند و به نظرم با این کارشان بزرگتر هم شدند. در مقابل کاری که ایشان کردند تنها قدرتی که در خودم دیدم این بود که فورا تاری در دست بگیرم و با الهام از قطعه «نوحه خوان» قطعه ای برای تار و ارکستر سمفونیک در شان این هنرمند ایران و ایرانی نوازنده بزرگ تار بنویسم و این کار را در ظرف دو ماه به اتمام برسانم. برای همسرم و بچه هایم هم تعریف کردم و گفتم که اگر علیزاده ایرانی است باید ایران را بیشتر دوست داشته باشیم. از آن طرف خانوادهی «کامکارها» نیز همیشه به من لطف داشتهاند و از اولین افرادی بودند که سعی کردند من را به ایران بیاورند. من استاد «هوشنگ کامکار» را از زمانی میشناسم که با ما در ارکستر «ژونس موزیکال» نوازندگی میکردند ، در آن زمان هم رفتارشان رفتاری هنرمندانه و حرفهای بود.
- از این مساله اگر بگذریم، دربارهی «نوحهخوان» توضیح میدهید؟ به نظر میرسد نسل جوان در ایران شما را بیشتر بهعنوان یک رهبر ارکستر جهانی میشناسند و کمتر به عنوان آهنگساز، اما شما «نوحه خوان» را ۹ سال قبل از انقلاب اسلامی در شهر وین نوشته اید و حدود ۴ سال قبل از انقلاب در همان شهر روی صحنهاش بردهاید؟
بله، البته این از یک طرف برای دوستان جوان ما جالب است و از طرف دیگر هم جای تاسف است که نهتنها این اثر که بسیاری دیگر از آثار هنرمندان و موسیقیدانان را نشنیدهاند. همزمان با انقلاب اسلامی در ایران، من در شهر پاریس زندگی میکردم و از خیلیها شنیده بودم رادیو و تلویزیون ایران مرتب قطعه نوحه خوان را پخش میکند. در آن زمان من مسئول ارکستر سمفونیک نورنبرگ در آلمان بودم. این قطعه که حدود ۴ سال قبل از انقلاب با ارکستر سمفونیک در وین ضبط شده بود در ایران با قطعات دیگر مانند «خون ایرانی» توسط شرکت تولید موسیقی بتهوون منتشر شده بود؛ به همین دلیل هم بود که من سالها فکر میکردم این اثر که شاید ایرانی ترین قطعه برای ارکستر سمفونیک است و صفحه اش هم در دسترس اهل فن بوده، بیشتر از این ها میبایست در ذهن مردم میماند. در هر حال مهم نیست. ماهی را هرچه دیرتر از آب بگیرید، تازهتر و بزرگتر است.
- فرق بین نوحهخوان امروز که در مجموعه مادرم ایران شماره ۸ منتشر میشود و نوحهخوان ۵۰ سال پیش چیست؟
اولا زمان اجرا تقریبا دو برابر شده؛ یعنی از ۱۷به ۳۳ دقیقه، رسیده و اینبار با کار روی تم مشهور روز عاشورا «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است/ مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع» برای سه ساز تار و یا ویولن و یا ویولنسل به همراهی ارکسترسمفونیک بهصورت جداگانه تنظیم شده است.
- بعد از انقلاب آهنگسازانی در ایران روی سوژه های مذهبی قطعات مختلفی ساخته اند ، چطور شد که شما ۹سال قبل از انقلاب این سوژه را انتخاب کردید؟
جواب به این سوال بسیار ساده است. پدر من در بیمارستان فیروزآبادی شهرری پزشکیار بود و من در بچگی اوقات فراغتم را اغلب یا در باغ بسیار زیبای بیمارستان میگذراندم یا میرفتم در حرم شاه عبدالعظیم روی سنگ های مرمر تمیز مینشستم و آیینهکاریها را تماشا میکردم. پس از گذشت این همه سال، هنوز بوی گلاب حرم و بازار در ذهنم باقی مانده. در این شرایط برای بچهای که علاقهی فراوان به موسیقی داشته و در آن زمان مشغول یاد گرفتن موسیقی سنتی نزد استاد نوری هم بوده ، خیلی طبیعی است که این مناظر و مراسم مختلف مذهبی را با گوش موسیقیایی نگاه کند. دراین شرایط برای من مراسم روز عاشورا واقعا قویترین و جالبترین سوژه برای نوشتن یک قطعه موسیقی بود. قطعه ای برای یک ساز سولو و ارکستر. بهخصوص رل و مهارت شخص نوحه خوان در این مراسم برای من بسیار جالب و کلیدی بود. برای من نوحه خوان یعنی محافظ موسیقی و ریتم اصیل ایرانی . نوحه خوان یعنی معلم مجانی ریتم موسیقی برای عموم ، نوحه خوان یعنی تشدید ریتم و موسیقی در ملت. من این شخصیت را در همان بچگی کشف کرده و شیفته نوحه خوان بودم.
ضمنا در سن ۱۶ و یا ۱۷ سالگی درست قبل از اینکه ایران را بهسمت اتریش ترک کنم، استادم آقای «حسین دهلوی» از من دعوت کردند که با ارکستر صبای آن زمان، قطعهای از صبا را اجرا کنم و از من خواستند که برای آن قطعه یک کادنس بسازم. من که در آن سن، قطعات مختلفی برای کر مینوشتم از این ایده خیلی خوشم آمد و آن را با ارکستر صبا در تلویزیونِ آن زمان اجرا کردم. از همان زمان بود که ایده نوشتن قطعه ای برای ویولن و ارکستردر سرم میچرخید. وقتی به اتریش آمدم، بلافاصله نوشتن نوحه خوان را شروع کردم . خوشبختانه استادم آقای «گوت فرید فون اینم» که مشهور ترین آهنگساز اتریش بود من را خیلی تشویق میکرد که این کار را تمام کنم و به من قول داد که اگر ادامه بدهم و قطعه را بهپایان برسانم ، کمک خواهد کرد که آنرا اجرا کنیم که همینطور هم شد.
- پس چرا شما این اجرا ها را ادامه ندادید؟
مشکل کار همین جا شروع شد که ۴۰ سال هم طول کشید.
- چه مشکلی؟
مشکل برای ادامه کار اهنگسازی. این کنسرت نوحه خوان تمام روند زندگی من را تغییر داد . یعنی در ان کنسرت که در سالن کنسرت هاوس وین اجرا شده بود هم معلم رهبری من حضور داشت و هم عدهای از اساتید آن زمان شهر وین . از آن جایی که من در آن کنسرت یک قطعه از بتهوون و مندلسون را هم رهبری کردم، با وجود موفقیت فوقالعاده قطعهی نوحه خوان و انعکاس بسیار عالی آن در رسانههای شهر وین، توجه همگی به رهبری من در بتهوون و مندلسون جلب شد و مرا فورا برای چند کنسرت دیگر با دستمزدی بالا دعوت کردند و تقریبا همه اصرار داشتند که من باید رهبری ارکستر را بهصورتی خیلی خیلی جدی و حرفهای ادامه بدهم.
- یعنی شما بعد از این کنسرت دیگر قطعه ای از خودتان را رهبری نکردید؟
چرا درست یک سال بعد هم قطعه خون ایرانی را با همین ارکستر درمقابل رییس جمهور اتریش در سالن طلایی وین رهبری کردم.
- بعدش چه شد؟
بعد از آن با دریافت مدال طلای مسابقات جهانی رهبری ارکستر در فرانسه و سال بعد مدال نقره در سوییس برای ایران، و دعوت مایسترو فون کارایان از من برای رفتن به برلین تقویم من از دعوت های مختلف ارکستر های دنیا چنان پر شده بود که دیگر هیچگونه وقتی برای آهنگسازی نداشتم.
- یعنی شما که بهترین ارکسترها را در اختیار داشتید نمیتوانستید قطعه خودتان را اجرا کنید؟
چرا، معلوم است که میتوانستم، حتی خیلیها هم اغلب اصرار داشتند که قطعات خودم را اجرا کنم؛ ولی من از این کار طفره میرفتم و این کار نمیکردم. ببخشید که بهاین موضوع اشاره میکنم، در ایران هم وقتی ۴۰ سال پیش رییس بودم این کار را نکردم و ۲ سال پیش هم که در تهران لیست آهنگسازان ایران را که بیش از یکصد نفر بودند تهیه میکردیم نام خودم رادر این لیست ننوشتم . من از همان روزهای اولی که مدیر هنری یک ارکستردر اروپا شدم با خودم عهد کردم که از قدرت خودم سوء استفاده نکنم و در این ۴۰ سال هم قطعات دهها آهنگساز مختلف دنیا را، غیر از آهنگهای خودم، اجرا کردهام. این اخلاق حرفهای و خیلی غیر ایرانی من است که عدهای در ایران اصلا دوست ندارند.
- یعنی با اینکه رهبر ارکستری آهنگ های خودش را رهبری کند، مخالف هستید؟
من به هیچ وجه مخالف نیستم که رهبر ارکستر آهنگ های خودش را رهبری کند. من با این امر وقتی مخالفم که ایشان مدیر هنری یا رهبر دایم باشد. این کار بوی سوء استفاده از قدرت و فساد میدهد. چون من میدانم که در تمام دنیا و به همین ترتیب در ایران خودمان هم دهها آهنگساز ، سالهاست منتظرند که قطعاتشان اجرا شوند. نظر من این است که به آن ها هم باید این فرصت داده شود.
- با وجود این در این ۴۰ سال شما قطعاتی هم ساخته اید؟
بله مسلم است که در این مورد هم بیکار ننشسته ام و خیلی هم کار کرده ام. این لیست قطعات مهم من است: مادرم ایران شماره یک ، سرود روی شعر فرید ناصری، مادرم ایران شماره۲، دعای بچه ها ، مادرم ایران شماره ۳، عاشقم بر همه عالم روی شعر سعدی، مادرم ایران ،شماره ۴ ،عربیزاسیون، ماردم ایران ، شماره ۵، اشک مادر، مادرم ایران ،شماره ۶، دنیای بدون جنگ روی شعر فرید ناصری ، مادرم ایران ، شماره ۷ ،عنتری ، مادرم ایران شماره ۸ ، نوحه خوان برای تار و ارکستر، مادرم ایران شماره ۹ ، نوحه خوان برای ویولن و ارکستر، مادرم ایران شماره ۱۰ ، نوحه خوان برای ویولونسل و ارکستر ، خون ایرانی روی سل برای ارکستر بزرگ، نیمه ماه (موسیقی ضد اپارتهایت (نژادپرستی) برای سیاهان آفریقا، بیروت برای ۹ فلوت داستان روزهای جنگ ۱۹۸۰، موزیکال مستر جانی حدود یک ساعت، موزیکال خواهر انجلیکا حدود یک ساعت، قدرت فلامینکو برای ارکستر بزرگ و کر مردان به مناسبت ده سالگی ارکستر فیلهارمونیک مالاگا، ترانه روی تمام ۱۵۴ سونت های شکسپیر ، شاید قبل از مرگم در ۱۷ سی دی منتشر شوند.