خوش آمدید - امروز : پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
خانه » آموزش موسیقی » آشنایی با موسیقی » ضرورت ایجاد سبک در موسیقی
ضرورت ایجاد سبک در موسیقی

ضرورت ایجاد سبک در موسیقی

سبك، روش، متد و یا شیوه از جمله واژه‌هایی هستند كه ما در آفرینش‌ِ هنری‌ِ بزرگان به آنها برمی‌خوریم. این كلمات جملگی‌شان از لحاظ مفهومی معنای‌ِ واحدی را در ذهن متبادر می‌كنند و آن چیزی نیست جز خلق طرحی نو توسط نوآفرین در قالبهای هنری گذشتگان. چرا كه نوآفرین با چشیدن سرد و گرم رویدادهای حاضر و روزگاران‌ِ دیرین و همچنین با شناخت سرچشمه‌های هنری گذشته، به چشمه‌‌های آینده راه می‌یابد و آنچه را كه از اندیشه‌اش برمی‌خیزد، نمودار می‌سازد.
هنرمند انسانی است سرشار از درد و رنج و دائما‌ً در پی درمان خویش. او با شیوه‌ای اندیشمندانه در پی آن است كه دردهایش را بیرون ریزد و هنر خویش را كه در حقیقت چیزی جز انعكاس زندگانی او نیست، عرضه نماید. او دردمندی ا‌ست كه با پیام هنری‌ای كه از اعماق وجود انسانی‌اش سرچشمه می‌گیرد مردمان را به همدردی و دلسوزی وامی‌دارد و در عالم رؤیا و خیال، با استفاده از نیروهای ناخودآگاه خود به خلق اثری می‌پردازد كه بیانگر آلام، آرزوها، رنجها و شادیهای جامعه‌ای ا‌ست كه در آن آرمیده و هم از این روست كه هنر تجلی رؤیا و خیال نام گرفته و به واقعیت می‌انجامد و به قول عطار نیشابوری:
آنها كه در حقیقت اسرار می‌روند
سرگشته چو نقطهٔ پرگار می‌روند
هم در كنار عرش سرافرازند
هم در میان بحر نگونسار می‌روند
در هر حال، سخن ما در این بخش نه معرفی شخصیت‌ِ هنری‌ِ هنرمند و نه تعریف سبك به دوره‌های مختلف تاریخی‌ است؛ چرا كه هر یك در گذر تاریخ موسیقی جهان دارای معنا و ویژگیهای مخصوص به خود می‌باشند كه شرح آنها در این مجال نمی‌گنجد. بلكه، مقصود دانستن‌ِ ضرورت‌ِ ایجاد‌ِ نوآفرینی و یا نحوهٔ پیدایش شیوه‌های نوین در موسیقی است و پرسش به این سؤال كه: چرا و چگونه سبك در موسیقی از جمله نوازندگی یا آهنگسازی پدیدار می‌گردد؟
به طور كلی «سبك در امور هنری از دو نوع شناخت‌ِ”‌حسی و منطقی‌“ انسان سرچشمه می‌گیرد.»۱ به این معنا كه نهایت‌ِ هر یك از این دو در ذهن موجب پیدایش سبك می‌گردد. همان طور كه می‌دانیم احساس‌ِ لذت افراد متنوع است و هر یك متناسب با آن زیبایی را در نزد خود، به نوعی، تعریف می‌كنند كه این تعریف زیبایی در هنرها موجب تمییز دادنشان از یكدیگر می‌شود. مثلا‌ً در شعر برخی پیرو شعر قدمایی و برخی دیگر نیز با سنت‌شكنی‌ِ شعر نیمایی و تصویرگری شعر شاملویی به اوج زیبایی دست می‌یابند و یا در عرصهٔ سینما برخی از آثار سینمای غرب و گروهی نیز از آثار شاعر سینمای ایران علی حاتمی لذت‌ِ فراوان می‌برند. در پهن‌دشت موسیقی، نیز، مصداق زیبایی در نظر افراد متنوع است.
به این صورت كه برخی زیبایی را در قطعات‌ِ كلاسیك جهان، عده‌ای نیز در موسیقی دستگاهی‌ِ ایران و گروهی دیگر در سطحی نازل‌تر در موسیقی پاپ می‌جویند. حال، هر یك از این قبیل آثار در تجزیه و تحلیل اندیشمندانه و یا حداقل آگاهانه به آثاری هنری و غیر هنری تقسیم‌پذیرند؛ كه از موضوع‌ِ بحث ما خارج است.
در هر حال «نوآفرین در شناخت‌ِ حسی كه همان احساس‌ِ لذت است تمام ابزارها را متناسب با شرایط‌ِ محیطی در خدمت خلق اثری حسی و هنری درمی‌آورد و به مرور و به واسطهٔ تكرار و تمرین، آنها را به ادراكی حسی مبدل می‌كند كه این ادراك‌ِ حسی همان تصویر ذهنی است كه به آن رؤیا و یا تخیل می‌گوییم. حال این تصویرگری متناسب با شناخت‌ِ ابزارهای محیطی، با عواطف انسانی نیز پیوند خورده و احساس‌ِ لذت را به وجود می‌آورد و در نهایت به شناخت‌ِ منطقی‌ِ هنر منتهی می‌گردد.
در شناخت منطقی یا همان احساس‌ِ ادراكی نوآفرین با تكیه بر درك مسائل محیطی پیرامونش از قبیل جامعه، سیاست، اقتصاد، هنر و … طرحی نو را در ذهن و ناخودآگاه ضمیر وجودی خویش ترسیم می‌نماید.۲» چنان كه نیچه در كتاب «چنین گفت زرتشت» می‌نویسد: «درخت تا در خاك‌ِ سفت و سخت‌ِ گرد‌ِ صخره‌ها ریشه‌های استوار ندوانده قد نتواند افراشت» و در جایی دیگر می‌نگارد: «… نوآفرین باید در فضیلت خویش به ستونهایی تأسی كند كه هر چه بالاتر می‌روند در درون بر ظرافت و زیبایی و استواری‌شان افزوده‌تر شود.»
به هر صورت، هنر به تصویر كشیدن واقعیتهای زندگی به وسیلهٔ احساسات است كه به نوعی شناخت علمی نیز محسوب می‌شود؛ اما، با این تفاوت كه در علم تخیل راه‌ ندارد در هنر به فراوانی یافت می‌شود.
فلذا نوآفرین با تجسم تخیلات خویش به مهارتی دست می‌یابد كه آفرینشش كمال خواهد بود البته از این مطلب نیز نبایست غافل ماند كه برداشت از محیط اطراف در نظر هر یك از ما مختلف می‌باشد به این معنا كه نگرش هر شخص نسبت به محیط، نگرشی شخصی و مختص به خود اوست و در سبك‌ِ هنری، شخصیت‌ِ اختصاصی هنرمند محسوب می‌شود چنان‌كه پیكاسو می‌گوید: «سبك هر كس بیانگر شخصیت اوست». اما این بدان معنا نیست كه سبك هر نوآفرینی شخصی و خصوصی باشد؛ خیر، سبك نوظهور جلوه‌ای از طبقات‌‌ِ اجتماعی است كه با معیارهای زیباشناسانه و حقیقی مورد بررسی، آزمون‌ِ قضاوت و داوری قرار می‌گیرد.
آثاری كه در یك زمان آفریده شده باشند عموما‌ً دارای ویژگیهای مشابهی نیز هستند؛ لذا شناخت معنای یك اثر هنری یا علت‌ِ آفرینش آن منوط به شناخت‌ِ زمانی ا‌ست كه این اثر ساخته و پرداخته شده است و همان طور كه محیط دائما‌ً در حال تغییر و گذر است پس متناسب با آن در شرایط محیطی و طبقات اجتماعی نیز تغییراتی رخ می‌دهد كه ضرورت‌ِ ایجاد سبكی جدید را فراهم می‌سازد و سبكهای گذشته به عنوان پایه و الگویی در تاریخ جهت‌ِ ایجاد‌ِ شیوه‌هایی جدید به یادگار می‌مانند.
با تعاریف ذكر‌شده می‌توان این گونه نتیجه گرفت كه هر پردازش‌ِ ذهنی یا هنری لزوما‌ً نمی‌تواند سبك نامیده شود چرا كه می‌بایست ویژگیها و مشخصات‌ِ پیدایش‌ِ سبكی نو را دارا باشد و در غیر این صورت هنری است تقلیدی. چنان ‌كه نیچه می‌نویسد: «كسی كه می‌خواهد پرواز را بیاموزد باید نخست ایستادن، دویدن، جهش، بالا رفتن و پایكوبی را به تمرین بگذارد.»
ما در ادبیات ایران با انواع سبكهای ادبی و شعری چون عراقی، هندی، خراسانی و… روبه‌رو می‌شویم كه هر یك مشخصات‌ِ خود را داراست و در عصر حاضر نیز با انواع معاصر آن آشنا می‌گردیم.
اما، عرصهٔ موسیقی ایران نیز شاهد آثار‌ِ هنرمندانی بوده و هست كه با تأسی و درك عمیق شیوه‌های ق‍ُدما جنبش و سنت‌شكنی‌ای را متناسب با شعور و خواسته‌های جامعه و البته با درك هنری‌ِ خویش ایجاد كرده‌اند.
در عین حال كه در یك محیط و در شرایطی واحد می‌زیسته‌اند اما به هیچ وجه تراوشاتشان از نظر شكل، فرم و حالت شباهتی به هم ندارند و به نوعی تنوع اجرایی و عدم مشابهت در آنها به چشم می‌خورد. این آفرینش تازه خود دارای معنا و مفهومی خاص است زیرا هنر‌ِ هنرمند‌ِ صاحب‌سبك بیانگر جنبش و رسالت فكری اوست كه به زبان موسیقی بیان می‌گردد. از جملهٔ این آثار عبارت‌اند از: طاهرزاده، اقبال‌آذر و… در آواز، حبیب سماعی، كلنل وزیری، احمد عبادی و… در ساز و در عصر حاضر نوآفرینانی چون پرویز مشكاتیان، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و… در نوازندگی و آهنگسازی.
پس هنرمندانی كه غالبا‌ً به طور مستقل از یكدیگر كار می‌كنند، در نهایت جهتی مشترك را پیدا خواهند كرد كه به طور غریزی و بنا بر استعداد و شعور هنری چیزی را می‌آفرینند كه از آنچه خود عملا‌ً قصدش را داشته فراتر می‌رود.
اما این رشد تكامل‌ِ مستمر پیدایش یك سبك به ناگاه در نقطه‌ای خاص از زمان و مكان باز می‌ماند؛ چرا كه حوادث و تغییرات‌ِ جامعه گردشی تازه به خود می‌گیرند و آدمیان هم به دنبال معیارهای زیباشناختانه‌ای جدید در هنر می‌گردند. از اینجاست كه دیگر قواعد و اسلوبهای قدیمی كفایت نمی‌كنند.
اما سرنوشت آثار‌ِ گذشته این گونه خواهد شد كه در گنجینه‌های تاریخی و خاطرهٔ تك‌تك افراد‌ِ جامعه هنر درست جای گرفته و توسط هنرپژوهان به عنوان پایه‌های ایجاد سبكی نوین به تفسیر درمی‌آیند. این به معنای ملال‌زدگی از آثار‌ِ قدما نیست بلكه تغییر‌ِ تركیبات‌ِ اجتماعی ا‌ست كه ضرورت‌ِ پیدایش سبكی نوین را ایجاب می‌نماید.
پی‌نوشت:
۱ـ‌ سعدی‌پور، ابراهیم، سیر اندیشه در هنر. نقل به مضمون.
۲ـ همان مأخذ.
بهاءالدین شمس

اشتراک گذاری مطلب
ایمیل شما آشکار نمی شود

نوشتن دیدگاه

تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است