خوش آمدید - امروز : سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
خانه » آموزش موسیقی » آشنایی با موسیقی » وقتی که واژگان پرواز می کنند
وقتی که واژگان پرواز می کنند

وقتی که واژگان پرواز می کنند

0750f525dd6aaf35704d91d57cca7bdb

● نگاهی به موسیقی در شعر سپید
اکثر منتقدان معاصر درباره موسیقی شعر سپید، تنها تعبیر «موسیقی درونی» را به کار می‌برند. این تعریف از موسیقی شعر سپید تا حدود زیادی تکراری و کلیشه‌ای است. در متن‌های شعری هم افراط و پا فشاری شدید شاعر در به کارگیری سیستمی آهنگین از زبان که در آن کلمات هم آوا به نوعی همجواری لفظی رسیده‌اند، شعر را به سمت کلامی مهمل و مفهوم برافکن هدایت کرده است.
اما در بعضی از موارد از جمله اشعار شاعران پیشرو، موسیقی درونی شعر بر نوعی ساختار پنهان hidden structureبنیان نهاده شده است. در نتیجه هر لحظه مخاطب حرفه‌ای برای کشف مدلول‌هایی ذهنی به کار رفته در شعر و سیستم موسیقایی زبان وسوسه می‌شود. کشف نهایی چنین امر مهمی هم بسیار پیچیده و موشکافی عمیقی را می‌طلبد.
شایان ذکر است که موسیقی درونی در شعر فاکتور و مولفه تازه‌ای نیست و در شعر کلاسیک هم وجود دارد:
« سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند»۱
با این حال موسیقی نوین اشعار سپید بیش از ادبیات کلاسیک از آثار ادبی اروپا الهام گرفته است. چرا که موسیقی در شعر کلاسیک زبان شعری را تنها به سوی بعدی از آفرینش معنا هدایت می‌کند. مثلاً در نمونه بالا هم آوایی حرف«چ» کل مصرع را به سوی بعدی از معنا سوق می‌دهد و در واقع بر چرایی کنش معشوقه و واکنش کلامی شاعر اشاره دارد.
محوریت موسیقایی حرف«چ» نیز در سه کلمه هم آوا یعنی «چمان»،«چرا»و«چمن» بر نوعی التماس ِ مفهومی اشاره دارد که پرسناژ شعری (معشوق) را بر سر جاده‌ی پرسش متوقف می‌کند. «چمان » در کنه معنایی خویش معرف سروری است که یا از شدت تواضع سر به زیر خم کرده است و یا در حالتی از گوشه گیری و انزوا، بعد تصویری سر به زیر بودن را پیدا کرده است. اما در هر صورت به خاطر این چمان خوانده می‌شود که به سراغ شاعر نمی‌آید. «چمن» نیز در این مصرع بنا بر محورهای مجاورت زبانی شکل می‌گیرد. طوری که «چمن» به عنوان نمادی از طراوت و شادابی و سرزندگی در تقابل با واژه‌ی«چمان» قرار گرفته است و معشوق را به سوی ارتباط با شاعر تحریک می‌کند. واژه «چرا» هم قطعیت رویکرد زبانی شاعر را تأیید می کند و جای هر گونه شک و شبهه را در به کارگیری واژه گان هم آوا ( سیستمی آهنگین از کارکردهای زبان شعری) برای تک کانونی معنا از بین می‌برد.
ناگفته نماند که تأویل‌های ما از این شعر کلاسیک کاملاً مدرن است و گرنه برهمگان آشکار است که شعر فوق از صنعت جناس سود برده است.
اما موسیقی نوین شعر سپید بسیار پیچیده‌تر از آن است که در شعر کلاسیک به کار رفته است. چرا که زبان شعر سپید از مؤلفه‌های ساختاری قبل از خود به شدت گریز زده است. اگر سیستم های زبانی قبل از جنبش شعر سپید را مورد بررسی قرار دهیم، برای پی بردن به جنس ِ موسیقیایی زبان، متودهای مشابهی را پیدا خواهیم کرد. چرا که اغلب آن‌ها از ترکیب محورهای مجاورت و مشابهت زبان پیروی می‌کنند. مثلاً محور مشابهت بر اصول سه گانه تداعی، تشابه و تضاد پایه ریزی شده است و اغلب واژگانی که در این محور بنا بر ضرورت موسیقایی به کار رفته‌اند، به طور آشکاری نماینده‌ی اندیشه‌ی تک محوری شاعر و در نتیجه منظور نهایی او هستند
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه ۲
که بی شک ضروریت موسیقیایی هم آوایی حرف «ش» در واژه گانی مانند«کشت»، «کشتگاه»و«خشک» طبق مؤلفه‌های محور مشابهت زبان و از عنصر تضاد پیروی می کند و همواره متن شعری به جستجوی یک خواستگاه و غایت واحد است یا در محور مجاورت، زبان شاعر ترکیبی از واژگان هم آوا و استعاره‌هایی قابل درک هستند که به نوعی هم نوع و از جنس کلمات کناری خود به شمار می‌روند. در کل موسیقی درونی زبان، تا قبل از جنبش شعر سپید متأثر از یک پروسه از پیش ساخته در ذهن شاعر است. یعنی کلامی که از مؤلفه‌های ارگانیک و ساختار فرمیک زبان پیروی می‌کند و کلیت ان صرفاً در صدد نوعی کارکرد نمایشی و ریتمیک کلام است.
از گوشه نگاهی دیگر، اغلب اشعاری که موسیقی درونی در آن ها موج می‌زند، ما را به یاد گفته پل والری (شعر رقص است و نثر پیاده روی) می‌اندازد. در هر صورت مؤلفه‌های ساختاری این زبان موسیقایی برای مخاطب خاص و حرفه‌ای شعر قابل کشف است. یعنی زبان از یک بعد و لایه شکل یافته که صرفاً جهت کار کرد نمایشی و زیبایی ساخت ظاهری به کار می رود. طوری که می‌توان به لحاظ پیچیدگی‌های موسیقایی در زبان، تاریخ شعر ایران را به دو دوره‌ی قبل از جنبش شعر سپید و بعد از جنبش شعر سپید تقسیم کرد؛ که جنس زبان موسیقایی در تقسیم بندی قبل از جنبش شعر سپید زبان فاخر purple prose و بعد از جنبش شعر سپید زبان درونی inter language است. این زبان درونی در پیچیدگی درون متنی خود سعی دارد آفاق را بسط و گسترش دهد. بعضی از این گسترش های آفاق معنایی که بنیادی موسیقایی دارند عبارتند از:
۱- موسیقی منجر به معنی ضمنی
معنی ضمنی innuendo یکی از اساسی ترین لایه های پیچیده در متن شعری سپید است که بنا بر هم آوایی حروف مشابه و کلمات آهنگین ساخته می شود:
لبانت به ظرافت شعر
شهوانی‌ترین بوسه‌ها را شرمی چنان مبدل می‌کند
که جان دار غار نشین از آن سود می‌جوید تا به صورت انسان در آید۳
مفهوم ضمنی این شعر رهایی است. موسیقی درونی به کار رفته در شعر با توجه به واژگانی کلیدی از قبیل شعر، شهوانی، شرم و جاندار غارنشین مفهوم رهایی را به صورت ضمنی در تمام تار و پود زبان تنیده است. رهایی معشوق از عاشق و رهایی عاشق از عشق. بی شک عشق، وضعیتی روحی و روانی است که فقط در چهار چوب معانی و نظام مفاهیم توصیف پذیر است. چنین مفهومی هم به همه آدمیان تعلق دارد. پس شاعر به خوبی می‌داند که پافشاری عاشق بر وجود معشوق فقط و فقط نوعی دیکتاتوری انسانی و تصاحب مفهوم عشق است دلیل مهم برای چنین برداشتی مکانیسم به کار رفته در زبان (یعنی وصف) است.
در واقع شاعر به وسیله کلمات از معشوق یا آنیمای شعری تنها ترسیمی مینیاتوری و زیباشناختی ارائه می‌دهد. در نتیجه مکانیسم به کار رفته در این شعر مثلاً فرقی با شعر« ای سرو بلند قامت دوست/ وه وه که شمایلت چه نیکوست»۴ ندارد. چرا که آنیمای شعری در این شعر سپید هم همان مفهوم وسیع و پردامنه ی دوست است. مفهومی که در ادبیات کلاسیک هم، اگر در شعر شاعران به کار می رفت، به هیچ وجه قابل تملک نبود. و شاید به همین دلیل است که شاعر می‌گوید: « اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست»۵
پس آنیمای شعری در شعر سپید بالا، طرحی مینیاتوری و ابعادی از پاکی اثیری و متافیزیکی دارد. در نتیجه او قابل تملک نیست. پس شاعر برای او رهایی را ارزانی می‌دارد و خود نیز در کسوت عاشق رهایی از عشق را انتخاب می کند. از سوی دیگر هم آوایی واژگانی از قبیل «شعر»، «شهوانی»، «شرم» و «جاندار غارنشین» به دلیل هارمونی حرف«ش» دیگر مانند گذشته تداعی گر کلمه یا در نهایت مفهوم تک بعدی و واحد نیستند. چرا که چهار عنصر مذکور هیچ کدام به تصاحب و تملک شخصی نمی‌انجامند و هر کدام جزء ابعادی از روان و ذات کلی بشر هستند. شعر غذای روح تمام بشریت است و زبان مشترک آدم‌هاست.
اما شهوت نه به معنای صرفاً فیزیکی و قرائت اپیکوری از آن بلکه به معنای وسیله‌ای جهت ادامه نسل و بقا در چهار چوب نهاد خانواده، اموری لاینفک از ذات بشریت است.« شرم» چنان که تمام فرهنگ‌ها به آن اذعان دارند، از مفاهیم بدیهی و جز ذات آدمی است. مصطلح جاندار غار نشین نیز با کارکرد فلسفی به زندگی اشتراکی بشر بدوی اشاره می‌کند و با قرائت فلسفی از چنین مصطلحی به راحتی می‌توان زاویه نگاه شاعر را برای رهایی معشوق از حس تملک مفهومی هجومی به نام عاشق مشاهده کرد.
موسیقی منجر به مکاشفه با تاخیر
به گمانم باید
برای آرامش مادرم
دعای گریه و گیسو بُران باران را به یادآورم
دلم می خواست بهتر از اینی که هست سخن می گفتم
وقتی که دور از همگان
بخواهی خواب عزیزت را برای آینه تعبیر کنی
معلوم است که سکوت علامت آرامش نیست.۶
در بسیاری از اشعار سپید معاصر از جمله نمونه بالا موسیقی جهت ارائه مضمونی ساده و بی اتفاق در زبان شروع می‌شود و به طور ناگهانی این مضمون موسیقایی برای یک مکاشفه با تاخیر delayed insightمهار می‌شود. در نتیجه زبان شعری به ثبت و خلق لحظه‌ای ناب از لحظات آدمی و رویکردی غیر متعارف در زبان معیار می‌پردازد.
در واقع در چنین اشعاری، هم آوایی حروف آهنگین مقدمه و وسیله‌ای قرار می گیرند که مولفه‌های ساختاری زبان کیفیت شاعرانه بودن خود را از دست ندهد و به نثر عادی و معمولی زبان معیار نزدیک نشود. در عین حال چاشنی عاطفه‌ای که شاعر به زبان خود افزوده توام با ترکیب بعضی از عناصر زیبا شناختی است این امر نیز همواره ذهنیت مخاطب را گرم و تاثیر پذیر نگاه می دارد.
شاعر نیز با نرمش دوپهلویی که در زبان به کار برده، ضربه نهایی را بر ذهن مخاطب وارد می‌کند. شاید نقد وارده بر کار کرد زبان موسیقیایی جهت تعامل انفعالی با مخاطب و در نتیجه درگیر کردن ذهن او با مکاشفه زبانی در یک مسئله مهم نهفته است. این مسئله مهم نیز نشانگر کشف شروع شعر (مرحله مکاشفه زبان) از جانب مخاطب خاص است. در واقع مقدمه چینی موسیقیایی خالی از شعریت و در واقع اضافی است. یعنی شعر بالا از همان سطر «وقتی که دور از همگان….» شروع می شود.
موسیقی منجر به احساسات عام
حالا بوی مینار مادرم می آید
بوی حنا، هفت سالگی، سوال، سفره، ستاره…
می خواهم به بوی ریواس و رازیانه بیندیشم ۷
مواد شکل دهنده این زبان موسیقایی احساسات عام universal feelingsاست و شاعر در صدد است با عناصری که در احساسات عام به نوعی، جزیی از خاطرات یا حافظه دیداری و شنیداری مردم‌اند، شعریتی لحظه‌ای را به وجود آورد. اما بی‌شک در زبان شعری هیچ اتفاقی روی نداده است و نقش فراواژگان در کل سیستم زبانی فقط و فقط موسیقیایی است.
برداشت و تاویل مخاطب از چنین شعری نیز درخشش لحظه‌ای اشیاء در حافظه دیداری و شنیداری و در کل فیلتر ذهنی خود شاعر است. بی‌شک هر مخاطبی از عناصر موجود در احساسات عام خاطراتی پر رنگ دارد. اما زبان نه تنها در خود لایه‌های معنوی بی‌شماری را ایجاد نکرده، بلکه به کارگیری سیستم موسیقایی زبان با استفاده از عناصر احساسات عام، بیش از شعریت به شعار نزدیک است و این زبان موسیقیایی تنها در صدد است که به شعار دادن حسی و عاطفی بپردازد.
پانوشت:
۱- حافظ، دیوان اشعار
۲- نیما یوشیج، گزینه اشعار
۳- احمد شاملو، آیدا در آینه
۴- سعدی، دیوان اشعار
۵- حافظ، دیوان اشعار
۶- سید علی صالحی، نامه ها
۷- سید علی صالحی، نامه ها
امید بی نیاز

اشتراک گذاری مطلب
ایمیل شما آشکار نمی شود

نوشتن دیدگاه

تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است