خوش آمدید - امروز : جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
خانه » آموزش موسیقی » آشنایی با موسیقی » موسیقی نیمی از سینماست
موسیقی نیمی از سینماست

موسیقی نیمی از سینماست

سینما در جایگاه کامل‌ترین هنرها، درواقع مجموعه‌ای از هنرهای دیگر است که به فراخور، از هریک از آنها، به عنوان مولفه‌ای در دل خود استفاده می‌کند. در همین بستر، شعر و ادبیات، تئاتر، مجسمه‌سازی،‌ حرکات موزون و دیگر هنرها، جابه‌جا و گاه‌به‌گاه به یاری هنر هفتم می‌آیند؛ اما استفاده‌ای که سینما از هنر موسیقی می‌کند، شاید متفاوت‌ترین و پررمزورازترین آنها باشد. بخش زیادی از این رمزوراز، صدالبته مرهون انتزاعی‌تر بودن موسیقی نسبت به هنر‌های دیگر است و جالب‌تر این‌که سینما در جایگاه هنری نمایشی ــ روایی از انتزاع نهفته در این هنر، در خدمت روایت، سود می‌برد.
لئونارد برنشتاین، آهنگساز، نوازنده پیانو و رهبر ارکستر آمریکایی (۱۹۹۰ــ ۱۹۱۸) موسیقی را انتزاعی‌ترین هنرها می‌دانست.
در برداشت‌های نگارنده، از سخن این موسیقیدان مشهور، موسیقی، هنری است که دنیای ویژه و خاص خود را دارد. البته سایر هنرها نیز اینچنین هستند و هریک پیشینه، ساختار و نیز تاثیر خود را بر مخاطب دارند؛ اما تاثیری که شنیدن یک قطعه موسیقی بر دو یا چند نفر می‌گذارد، با تاثیر ناشی از دیدن مثلا رنگ آبی در زمینه یک نقاشی یا عکس، در همان افراد، بسیار متفاوت است. بدین معنی که رنگ آبی در نگاه اول، بر ذهن و روح این افراد به ‌هر حال اثری یکسان یا نزدیک به هم می‌گذارد ــ شاید فقط با کمی اختلاف ــ اما اثر شنیدن یک قطعه خاص موسیقی شاید در حتی دو انسان از نظر خصوصیتی شبیه به هم نیز متفاوت باشد. از این نظر حتی می‌توان موسیقی را نه‌تنها هنری ویژه که خاص‌الخاص ــ خاص‌ترین ــ نامید؛ اما سینما آنقدر هنر جامعی است که از این خاص‌ترین هنرها نیز استفاده بهینه خود را می‌برد و امروزه تصور تقریبا هیچ فیلمی بدون موسیقی برای علاقه‌مندان به سینما، پیشاپیش و قبل از دیدن آن، ممکن نیست؛ هرچند که همواره یکی از اسباب و علل تداوم حیات سینما و اقبال به آن، وجه غافلگیری این هنر بوده است؛ اما سینما همیشه از هنری صددرصد انتزاعی به نام موسیقی نیز در غافلگیر کردن تماشاگرانش سود برده است…
● حافظه تاریخی موسیقی فیلم
نغمه موسیقی، در حکم صوتی بود که از سال‌ها پیش از ناطق شدن سینما به یاری این هنر آمد. هنوز فیلم‌ها حتی رنگی هم نشده بودند که گروه نوازندگان یا دست‌کم یک نوازنده پیانو، در کنار پرده نمایش، جا خوش می‌کردند و به فراخور هر صحنه، به نواختن آهنگ‌هایی برای برانگیختن و تحریک تماشاگر و تعمیق احساسات او می‌پرداختند. این خلق فی‌البداهه یا کمابیش اندیشیده شده موسیقی برای فیلم‌ها، بعدها و با اضافه شدن باندهای صوتی به حاشیه فیلم، لزوم موجودیت شخصی واحد برای آهنگسازی و خلق موسیقی فیلم ــ قبل از نخستین نمایش آن ــ را پدید آورد؛ موسیقی‌ای که پس از نوشتن و ساخت و در نهایت پذیرش و صلاحدید کارگردان به فیلم اضافه می‌شد و برای همیشه مولفه‌ای مهم و جزئی جدایی‌ناپذیر از آن به شمار می‌آمد. تماشاگران نیز کم‌کم پابه‌پای این المان آمدند و همچنان‌ که دیگر، کمتر فیلمی را به شکل غیررنگی (سیاه و سفید) و صامت می‌پذیرفتند، فقدان موسیقی در فیلم‌ها نیز برایشان پذیرفتنی نمی‌نمود.
هریک از تم‌های موسیقی فیلم‌های سینمایی، در گذر از پیچ ‌و خم زمان به‌تنهایی و جد‌ای از فیلم نیز قادر به ارائه به مخاطب هستند
این عادت، بسان بسیاری از شرطی‌های دیگر سینمایی، تماشاگران را دارای حافظه تاریخی موسیقی فیلم کرد؛ حافظه‌ای که با افزودن گوش و ذهن بصری ــ صوتی به ضمیر آگاه مخاطب سینما، چنته او را پر از نغمه‌های بامعنا و مارک‌دار کرد. بدین صورت که حافظه تاریخی علاقه‌مندان به سینما از طریق مشاهده و شنیدن توا‡مان احساسات مختلفی که به‌وسیله موسیقی در صحنه‌های فیلم‌ها به او عرضه می‌شد، موسیقی را این بار در جایگاهی کمتر انتزاعی و بیشتر آشکار و رو پذیرفت و به این مساله عادت نیز کرد، همچون کلیشه‌های همچنان تکرارشونده‌ای مانند رعد و برق و بارش باران در میانه ماجراهای فیلم و نیز کلیشه‌های موسیقایی فراوانی که همه ما آنها را می‌شناسیم؛ اما ماجرا به اینجا ختم نشد؛ چراکه از دیگر سوی، وجه انتزاعی موسیقی آنقدر قوی بود ــ و هست ــ که از گذشته خود در سینما نیز آشنایی‌زدایی می‌کرد. اینچنین بود که یک روز موسیقی غیرملودیک در فیلمی جواب داد، روزی دیگر موسیقی وکال (آوازی) یا موسیقی صحنه‌ای زنده (در مثلا فیلم‌های موزیکال و غیر از آن) و سرانجام کار به جایی رسید که در مراسم اهدای جایزه اسکار به بهترین موسیقی متن در سال ۲۰۰۹، فیلمی همچون <میلیونر زاغه‌نشین> با ترانه‌های متعددش، افتخار برنده ‌شدن این جایزه را کسب کرد.
● هویت مستقل موسیقی
«آنجا که کلام از گفتن بازمی‌ماند، موسیقی آغاز می‌شود…» این جمله مشهور، نه‌تنها توصیف‌کننده موسیقی محض، بلکه روایتگر نقش موسیقی فیلم نیز هست؛ در جایگاه هنری انتزاعی که به کمک روایت در سینما می‌آید. همچنان ‌که خود آدمی نیز همواره ناگزیر از روایت بوده و در امر روایت، از عناصر زیادی یاری جسته است. اصولا هر رفتار <فرد ــ انسان>ی در نزد آدمی به‌نوعی روایت او از زندگی خویش است و هریک از ما مدام در حال ارائه و خوانش روایت‌های مختلف از زندگی خود هستیم. اثر موسیقی نیز ــ به عنوان تبلور احساساتی که در ناخودآگاه ما نهفته است ــ یکی از این روایت‌هاست که اتفاقا شاید تاثیر آن بیش از سایر مدل‌های روایتی هنری باشد؛ چراکه موسیقی، دست آدم را بخوبی بازمی‌گذارد و قدرت تخیل و شهود او را ــ یله و رها ــ به ژرفای مفاهیم می‌برد؛ آن‌هم از طریق برانگیختن برخی حس‌های خودبه‌خودی، بی‌اختیار و بی‌واسطه و هجوم‌آورنده که فرد، کمترین دخالت را در آن دارد و شاید در گذشته نیز با آنها بیگانه بوده باشد.
جالب این‌که از این نظر، اثر موسیقی، به ضرورت همان انتزاعی ‌بودنش، گاه بسیار عریان‌تر از آثار هنرهای دیگر پدیدار می‌شود، درست به همین سبب است که در تاریخ سینما، فیلم‌هایی را سراغ داریم که تم‌های موسیقی آنها از خودشان مشهورترند (بد نیست که همین الان، هریک از ما به یک یا چند تا از چنین تم‌های مشهوری که در ذهن موسیقایی خود انباشته‌ایم، بیندیشیم و سیاهه‌ای از آنها را پشت سر هم ردیف کنیم.) این شهرت شاید از این روست که آهنگساز فیلم ــ در جایگاه هنرمندی که با موسیقی، با تمامی خصوصیاتش، بیش از سایر عوامل فیلم و از جمله کارگردان سروکار دارد ــ به وجوه موزیکال و نیز به تمامی اجزای موسیقی فیلمش به‌قدر کافی اندیشیده است: ملودی کلی فیلم و سازهای اصلی و فرعی، موسیقی تیتراژهای آغازین و پایانی، موسیقی ویژه کاراکترها، رابطه هریک از سازها با یکدیگر و بده‌بستان‌های آنها، نقاط اوج و فرود قصه فیلم که موسیقی نیز باید همراه با آنها این اوج و فرود را روایت کند و سایر الزامات دیگر. این موسیقی، پس از نمایش چندین و چندباره فیلم، تداوم حیات می‌یابد و ــ باز تاکید می‌کنم که ــ چون وجه انتزاعی آن بیش از سایر آثار هنری دیگر است، هر بار در ذهن و ضمیر آگاه و ناخودآگاه جمعی جامعه دوستداران سینما، معنایی دیگر پیدا می‌کند ــ یا تصویر را معنایی دیگر می‌بخشد ــ و مجموعه این یادد‌اشت‌ها (در یادماندنی‌های موسیقایی) به نسل‌های بعدی منتقل می‌شود…
نکته دیگر ــ و مهم ــ این‌که هریک از تم‌های موسیقی فیلم‌های سینمایی، در گذر از پیچ ‌و خم زمان، به‌تنهایی و جد‌ای از فیلم نیز قادر به ارائه به مخاطب هستند و این حیات، به‌صورت مجرد، حتی در نزد بسیاری از شنوندگان قطعه‌ها (و نه لزوما بینندگان فیلم) تداوم می‌یابد. کافی است از بسیاری از افرادی که امروزه در گوشی موبایل خود مثلا تم مشهور پدرخوانده را نگه می‌دارند و از آن لذت می‌برند، بپرسیم که اصلا آیا این فیلمی را دیده‌اند یا خیر و مسلما جواب همه آنها آری نخواهد بود. این نکته نیز وجهی دیگر از ویژگی‌های موسیقی فیلم است که همواره فارغ از سینما نیز در گوش و ذهن و روان مخاطب جاری خواهد ماند…
● دراماتیک ترین مولفه
صدا نیمی از سینماست. اگر از شاهکارهای صامت سال‌های ابتدایی ظهور هنر سینما که بدون عنصر مهمی چون صدا نیز قادر به گذاشتن چنان اثرهایی بر تماشاگر بودند، صرف‌نظر کنیم، سینما را در ادامه مسیر خود دارای ۲ بال محرک تصویر و صدا می‌بینیم. صرف نظر از معدود شاهکارهای بی‌صدا و کم‌صدای خلق ‌شده در دوره بعد از ناطق شدن سینما، بینندگان همواره در بسیاری از صحنه‌های فیلم‌ها، عنصر صدا را حتی موثرتر از تصویر احساس کرده‌اند. اگر در میان مولفه‌های صوتی فیلم، موسیقی را دراماتیک‌ترین و مهم‌ترین آنها بنامیم، سخنی به گزافه نگفته‌ایم (مگر نه این‌که حتی یک دیالوگ تاثیرگذار نیز در حین اجرا با در نظر گرفتن موسیقی و لحن خاص اجرایش جاودانه خواهد شد؟)!، پس سینما و موسیقی حالاحالاها با همدیگر سروکار خواهند داشت و بینندگان را میهمان تصویرهای موزیکال و موسیقی‌های تصویری خواهند کرد…
● دایره المعارف موسیقی فیلم‌
بیش از یک قرن، از اختراع سینما و کمتر از این مدت از زمان و افزوده شدن صدا به این هنر می‌گذرد. در تمامی این سال‌ها، موسیقی فیلم برای خود دارای دایر‌ه‌المعارف پرحجمی به نمایندگی از احساس‌های گوناگون به وسیله ملودی‌ها، ارکستراسیون‌های مختلف و تنظیم‌های خاص و سبک‌ها و هارمونی‌های متنوع شده است. در کنار اینها، نوع خاصی از موسیقی فیلم نیز به وجود آمده و تکامل پیدا کرده است که موسیقی غیرملودیک می‌خوانندش. جالب این‌که این موسیقی، صددرصد سینمایی است و به احتمال زیاد از سینما به موسیقی محض راه پیدا کرده است. تقریبا نیز می‌توان گفت هر موسیقی غیرملودیکی فقط با شنیده شدن در همان پلان ــ سکانس بخصوصی که برای آن آفریده شده، معنا می‌یابد (یا این‌که دست‌کم همان معنای مورد نظر فیلمساز ــ آهنگساز فیلم را پیدا می‌کند.)
از طرفی، آن دایره‌المعارفی که گفتیم موسیقی فیلم امروز دارای آن است نیز وجوه احساسی مشترکی را دربردارد؛ مثلا کمتر مخاطبی است که با شنیدن یک موسیقی غم‌انگیز دچار احساسی متضاد با این حس شود.‌ آهنگساز نیز همواره با نیم‌نگاهی به این داشته‌ها و نداشته‌ها، به کار تصنیف موسیقی فیلم مشغول می‌شود. هنر موسیقی فیلم نیز در تمامی این سال‌ها به همین شکل تکامل یافته است و فعلا این روند ادامه خواهد داشت و انتزاع نهفته در موسیقی ــ دست‌کم در سینما ــ ‌به همین صورت در خدمت روایت قرار خواهد گرفت؛ اما نوع خاصی از موسیقی ــ تصویر که در دهه‌های اخیر باب شده و در قالب کلیپ‌های ویدئویی یا موزیک‌ ویدئو به‌گونه‌ای بیشترین طرفدار را دارد، قطعا در سال‌های آتی موسیقی، فیلم و موسیقی فیلم را دستخوش تغییرات و نگاه‌های تازه‌ای خواهد کرد.
این پدیده که تاکنون نیز اثرات خود را بر این سه حیطه گذاشته است، برخلاف انواع دیگر استفاده از این سه هنر، تصویر را برای موسیقی می‌آفریند (یا برعکس) و در نوع با کلام آن (که بیشترین کمیت را در ویدئو کلیپ‌ها دارد)، تا حدود زیادی انتزاع را از ذهن مخاطب حذف می‌کند؛ امری که به موازات حذف تدریجی شهود آدمی در عصر دیجیتال، تعریف‌های تازه‌ای از تمامی امور عرضه می‌کند و به همین ترتیب موسیقی تصویری و موسیقی فیلم را نیز دستخوش دگرگونی‌های زیادی خواهد کرد.

اشتراک گذاری مطلب
ایمیل شما آشکار نمی شود

نوشتن دیدگاه

تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است