«ما نوازندهها خواستههای زیادی نداریم اما در این سالها خواستههای طبیعی ما هم برآورده نشده؛ از نشان ندادن ساز بگیرید تا فراموشیهایی که خودمان بین خودمان به وجود میآوریم. یک نوازنده کافی است بنا به شرایط، در برهه کوتاهی افت کند تا به راحتی او را فراموش کنیم.» اینها را کسی میگوید که حالا بیست سال است در حوزه موسیقی و به شکل تخصصی در رشته نوازندگی ویولن فعالیت میکند و در ارکسترهای مختلفی همچون پارسیان، سمفونیک، ملی، فیلارمونیک، ارکستر سمفونیک صدا و سیما و… ساز زده و در ضبط صدها اثر موسیقی فیلم، کلاسیک، سنتی و پاپ نقش داشته است. به نظر میآید کسی با این سبقه و البته توانایی در حوزه خودش، دیگر نباید نگران این چیزها باشد. حتماً فکر میکنید باید با آرامش خاطر کارش را بکند و خیالش هم از جایگاه شغلیاش راحت باشد؛ پایش را روی پایش بیاندازد و بعد از یک روز کاری، سراغ علایق شخصیاش برود. اما اگر کمی واقعبینانه نگاه کنیم، در دنیایی که فوج تبلیغات پر زرق و برقِ تهی و جبر زمانه (بخوانید جبر جغرافیایی) بیداد میکند، این نگرانی خیلی هم نباید دور از انتظار باشد. دغدغهای که فقط مختص این نوازنده هم نیست و گریبانگیر بسیاری از اهل فن در این رشته شده است.
علی جعفری پویان این روزها برخلاف آن کاراکتر آرام و بیحاشیهاش گلایههای زیادی دارد؛ گلایه از برخی همکاران و اهالی موسیقی و اوضاعی که به قول خودش باعث شده تا امنیت شغلی نداشته باشند. همین هم میشود که مراسم «سالنوا»ی موسیقی را راه میاندازد تا از نوازندگانی که بازنشستگی اداریشان از بازنشستگی هنری تفکیک نشده، تجلیل کند و به قول حسین علیزاده آن را تبدیل به مراسمی بیسابقه در چهل سال اخیر کند.
در بخش دیگری از پروندهای برای نوازندههای موسیقی ایران، با علی جعفری پویان همکلام شدیم و علاوه بر حوزه موسیقی، درباره فیلم و سینما هم گپ زدیم و فهمیدیم در کودکی و نوجوانی دوست داشته کارگردان و نویسنده سینما شود. البته که هنوز هم دل در گرو این پرده جادویی دارد و این موضوع را میتوان از آلبومهای شخصیاش فهمید؛ چه آلبوم «رد انگشتان من» که چهار سال پیش منتشر شد و چه تازهترین آلبومش به نام «تا ابد ابری» که روز ۲۵ بهمن با اجرای آثاری از آهنگسازان فیلم و سینما، به دست اهلش سپرده شد.
- شما سالها در ارکسترهای مختلف ساز زدهاید اما دو سه سالی است که دیگر کارهایتان را محدود به ضبطهای استودیویی کردهاید و در این ارکسترها حضور ندارید. از طرفی سه سال است که مراسم «سال نوا» را مختص نوازندهها برگزار میکنید تا به نوعی به این هنرمندان ادای احترام کرده باشید. اما به نظرم در پس این حرکت، یک دلخوری از نادیده گرفتن نوازندهها وجود دارد.
نمیتوانم بگویم ریشه «سال نوا» از یک دلخوری است بلکه بیشتر از یک نگرانی نشأت گرفته است. خیلیها مثل من چنین دغدغهای دارند اما موفق به عملی کردن آن نشدهاند. «سال نوا» احترام به شخصیت حرفه ما است. وقتی موزیسینهای درجه یک این مملکت از ایران میروند یا به دست فراموشی سپرده میشوند، «سالنوا» بهانهای است برای یاد کردن آدمهایی که نقششان کمرنگ شده تا حال روحی بهتری پیدا کنند.
درست است که دلخوری داریم اما بیشتر نگرانی وجود دارد و دوست دارم شخصیت و تاریخ حرفه خودم را زنده نگه دارم. خوشبختانه اتفاقات خوبی در «سالنوا» رخ میدهد و ما هم در حال کسب تجربیات بهتر و بیشتر هستیم.
- * چه اتفاقی افتاده که ترجیح میدهید دیگر در ارکسترها حضور نداشته باشید؟
از یک جایی به بعد، نوازندگی در ارکستر دیگر برایم لذتبخش نبود. چون در ارکسترها میجنگیدم تا یک قرارداد ساده داشته باشم و میجنگیدم تا رفتار آدمها در نظم و ترتیب معقول باشد. پولهایی که به نوازندهها میدهند واقعاً خندهدار است؛ از اینکه در یک پروژه خواننده مبلغ بسیار بیشتری از نوازنده میگیرد گلایهای ندارم چون پروژهی خواننده است اما باید این حق را داشته باشیم که مبلغی متناسب با سابقه کاری چند سالهام داشته باشم و کسی نباید به خاطر چنین درخواستی ما را حذف کند! وقتی به من و همکارانم که چند دهه سابقه داریم میگویند فرقی ندارد که شما باشید یا افراد دیگری، این یک بیاحترامی بزرگ است.
- * برای همین تصمیم گرفتید از یک جایی مسیرتان را تغییر دهید؟
بله. تصمیم گرفتم کاملاً تخصصی در استودیو کار کنم و یک روز هم درس بدهم. از یک جایی دیدم که دیگر توان آن را ندارم که همه کارها را با هم انجام دهم و تقریبا حضور در ارکستر را حذف کردم. با اینکه دلم گاهی برای یک ارکستر خوب تنگ میشود اما نبودن در ارکستری که باعث ناراحتیام شود را ترجیح میدهم.
حرفهای من به این دلیل نیست که خودم را تافته جدا بافته میدانم اما همیشه این اعتراض را دارم که این روش برخورد با ما نیست. خاچیک باباییان که بزرگترین نوازنده ویولن است، از ایران رفته، میخواهم بپرسم چه مراقبتی از او شد؟ وقتی میبینم از امثال علی رئیس فرشید یا منوچهر انصاری یادی نمیشود، نباید به فکر بیست سال بعد خودم باشم؟
- * یعنی در کاری که به عنوان شغلتان انتخاب کردهاید، احساس امنیت ندارید؟
در نوازندگی اصلاً احساس امنیت ندارم و فکر میکنم آیا پنج سال دیگر هم میتوانم موفق باشم؟ در این حرفه هر روز باید خودتان را ثابت و در عین حال رقابت کنید؛ در حالی که من آدم اهل رقابتی نیستم. برای پیشرفت و به روز بودن، احتیاج دارم مواقعی بایستم و برای خودم وقت بگذارم؛ اما در اینجا کسی مراقب شما نیست و نمیگوید تو شش ماه به کارهایت برس و فلان تاریخ برای کنسرت برگرد؛ اگر یک سال دور باشی به سرعت افراد دیگری جایگزین میشوند.
- * حضور در چنین فضایی احتیاج به انگیزه زیادی دارد. این انگیزه را چطور ایجاد میکنید؟ اصلاً شرایط جوری هست که بتوانید به آنچه میخواهید برسید؟
به بدتر از این فکر میکنم که الان خوش هستم. من واقعاً دغدغه آدمهایی را دارم که در کار ما مشکلات معیشتی پیدا کردهاند و خیلی از نوازندگان که به دلایل مختلف بیکار شدهاند. اعتقاد دارم هر کسی به هر جایگاهی رسیده، لیاقتش است اما خیلی از آدمها در جایی هستند که نباید باشند و به نظرم ارزششان خیلی بیشتر است. تمام تلاشم را میکنم تا با برگزاری مراسم «سال نوا» بخشی از این مسائل را حل کنم و این فعلاً تنها کاری است که من را التیام میدهد. اینجا نیامدهام تا غر بزنم، فقط میخواهم عدم امنیت شغلی در موسیقی را هم تشریح کنیم.
- * از اینکه حرفه نوازندگی را انتخاب کردهاید راضی هستید؟
زمانه من را به این سو آورد. در یک دوره فکر میکردم آهنگساز میشوم و کلاً کمکاریهایی هم خودم داشتم. نوازندگی در سطح تخصصی که شغل تو هم محسوب میشود کار کمی نیست و همیشه تلاش کردهام هر چه بلدم را به بهترین شکل و در حد توانم ارائه کنم. شما پس از یک دوره فعالیت در هنر به مسائل فلسفی با خودتان بر میخورید و میگویید «که چی؟» یا «کجا را میخواهی فتح کنی؟» این موضوع هم میتواند تو را آرام کند و هم این بدی را دارد که دچار بیانگیزگی میشوید. به همین دلیل سعی میکنم غیر از نوازندگی، کارهای دیگر هم انجام دهم.
به آدمها هم عشق دارم اما همکارانی داشتهام که میخواستند من را تکه و پاره کنند. همچنین یکی نبودن ظاهر و باطن هنرمندان همیشه من را رنجانده است. اگر بیست سال پیش صحبت میکردیم این حرفها را نداشتم، الان به آرامش رسیدهام ولی مطمئن باشید هیچ وقت به ایستایی نمیرسم.
- * شما در این بیست سال، همیشه روی نوازندگی پافشاری داشتهاید؛ در حالی که خیلی از نوازندهها از مقطعی به بعد سراغ آهنگسازی و تنظیم یا حتی خواندن میروند. به نظرم این پشتکار و تخصصی برخورد کردن با موضوع میتواند ارزشمند باشد.
ارزشمند هم میتواند باشد اما به کوتاهی خودم برمیگردد که میتوانستم آهنگسازی هم انجام بدهم یا سازهای دیگری هم بزنم اما این اتفاق نیفتاد. از جهت دیگر، من بحث تخصص را جدی میبینم و به سادگی از کیفیت یک کار راضی نمیشوم؛ برای آهنگسازی هم نمیتوانستم خیلی ساده بگویم صرفاً با ساخت یک ملودی، آهنگساز شدهام! این روزها واژه آهنگساز و تنظیمکننده خطرناک شده و آدمها راحت آنها را به کار میبرند. خیلیها به راحتی میگویند آهنگساز هستند اما در حقیقت آهنگساز واقعی همان تنظیمکننده است که ارکستراسیون و کنترپوئن و دانش موسیقی دارد.
- * شما هم که تحصیلات موسیقی دارید.
بله ولی در حوزه تخصصی نوازندگی. اگر بخواهم نگاه تخصصی داشته باشم، نمیتوانم به سادگی بگویم آهنگساز هستم. به خصوص اینکه اگر یک اثر ضعیف بسازید، مطمئناً با سابقه نوازندگی شما مقایسه میشود و روی آن تأثیر میگذارد.
- * به نظر میآید به شدت ایدهآل گرا هستید.
بله. من از سال گذشته دوباره نزد آقای بهرام دهقانیار رفتم تا چیزهایی که نمیدانستم را یاد بگیرم. منتظرم سال آینده هم دوباره پیش ایشان بروم و به آموختههایم اضافه کنم چون شدیداً دنبال پرکردن چالههای نادانسته خودم هستم. در هنر اگر فکر کنید به همه چیز رسیدهاید، تمام میشوید و این یادگرفتن باید تا پایان عمر وجود داشته باشد.
- * آیا شما هم با این جمله که میگویند وضع موسیقی این روزها خوب نیست، موافق هستید؟
باید دید که کدام بخش از موسیقی را میگویند. به راحتی نمیتوانم بگویم وضع موسیقی بد است؛ چون قدر اتفاقات خوبی که در موسیقی داریم را نمی دانیم و آنها را به خوبی ارائه نمیدهیم. به نظرم وضعیت موسیقی در همه بخشها آنقدر تیره و تار نیست اما ضعفهای زیادی در همه بخشها داریم.
- * به سالهای کودکی شما برگردیم و اینکه اصلاً چطور به موسیقی کلاسیک علاقه پیدا کردید؟ آن هم در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد که موسیقی کلاسیک به اندازه امروز رونق نداشت و شناخته نشده بود.
خب در خانواده ما موزیسین وجود داشت و پدرم همیشه ما را برای جذب شدن به سمت هنر تشویق میکرد. او علاقه زیادی به موسیقی کلاسیک داشت؛ به خاطر دارم که زمان کودکی همیشه در ماشین برای ما کنسرتو ویولن بتهوون پخش میکرد و این کارش یک نوع آموزش غیر مستقیم بود. احساس میکنم به لحاظ ژنتیکی هم هنری بودم؛ علاقه شدیدی به سینما داشتم و میخواستم کارگردان یا نویسنده فیلمنامه یا فیلمبردار شوم.
- * پس به دلیل همین علاقه به سینما، هر دو آلبوم خود را در شاخه موسیقی فیلم منتشر کردید؟
دوست داشتم آهنگساز فیلم باشم ولی نوازندگی وقت من را کاملاً گرفت و برای اینکه زورم به ویولن برسد به شکل تخصصی روی آن کار کردم. من در سالهای اول آموزش، قصد داشتم این ساز را کنار بگذارم چون ارتباط خوبی با معلم خودم برقرار نکردم و میخواستم هنرستان موسیقی را هم رها کنم. اما استاد دیگری یعنی آقای داود فلاحتی استعدادم را کشف کرد. در سال سوم نظری آقای ابراهیم لطفی به هنرستان آمد و آن زمان تازه فهمیدم که از اول راهنمایی تا سوم نظری چقدر اشتباه رفتهام. من از سوم نظری شبانه روز ساز زدم. آن سه سال اول باعث شد تا شش سال بیشتر تلاش کنم و همین باعث شد وقتم گرفته شود.
البته که شرایط زندگی شخصی هم مهم است و صد در صد وقتم معطوف موسیقی نبود. من هیچ گاه نمیتوانستم آدمی باشم که ناگهان به خارج از ایران بروم یا پشتیبانی مالی عجیبی برای تحصیل در خارج از کشور داشته باشم. اصولاً آدم قانعای در موسیقی هستم اما همچنان این نگرانی را دارم که باید چیزهای زیادی یاد بگیرم.
- * کدام یک از اعضای خانواده شما موزیسین بودند؟
پسرعموهای پدرم موزیسین و از مدرسان هنرستان بودند. حتی از آقای داود جعفری هم که معلم ویولنسل هستند در «سال نوا» تجلیل کردم. برادر بزرگم ایمان هم نوازنده کلارینت و ساکسوفون است. با اینکه در خانواده من موزیسین وجود داشته اما خیلی از مواقع احساس میکنم که خودم کمکاری کردم، در حالیکه شرایط زندگیام از این هم بهتر میتوانست باشد.
- * نظرتان درباره برادرتان ایمان جعفریپویان چیست؟ فکر میکنم مدتی است که او هم از ایران رفته است.
ایمان نوازنده بسیار خوبی است که نه خودش قدر خودش را دانست و نه جامعه موسیقی ایران. نگاه ما به هنر، بعضاً متفاوت است و در خیلی موارد با هم اختلاف سلیقه داریم و در خیلی جاها نیز همسو هستیم. او در آهنگسازی با استعداد است ولی تحملِ کار کردن در قالب یک خط فکری مشخص را ندارد؛ روحیه سرکشی دارد که این خصلت در یک وجه از نوازندگی یا آهنگسازی کار ساز است اما شرط کافی نیست. او مدتی است که ایران نیست و نبود آدمهایی مثل او سالها بعد مشخص خواهد کرد که موسیقی ایران چه استعدادهایی را از دست داده است. البته ایمان میتواند در هر کجای دنیا برای موسیقی ایران فعالیت کند.
- * ویولن ساز بسیار سختی است؛ چه شد که شما ویولن را انتخاب کردید؟
پدرم خیلی اصرار داشت و آرزویش در جوانی این بود که ویولنیست شود. ایمان هم وارد هنرستان شده بود و ساز کلارینت را انتخاب کرده بود و مشوق من شد. ویولن را در ابتدا پس نمیزدم اما شیدای آن نبودم. واقعاً میخواستم سمت کارگردانی و سینما بروم ولی وقتی وارد هنرستان شدم به تیمپانی و سازهای کوبهای هم علاقه زیاد داشتم. هورن را هم دوست داشتم اما پدرم اجازه نمیداد و میگفت به آن سمت نرو! او دورنگری داشت و الان میبینم که نوازندگان هورن کمکارتر از ما هستند. البته الان مدتی است که سخت میتوانم با ارکسترها طولانی مدت دوام بیاورم یا حتی به دعوت آنها پاسخ مثبت دهم. بخشی از آن به برخی آدمهای اطرافم باز میگردد که سابقه خوبی نداریم و خیلیها را هم شناختهام و حاضر نیستم با آنها در یک ارکستر باشم.
- * بعد از این همه سال روی صحنه بودن، دلتان برای استیج تنگ نمیشود؟
شاید دلم برای اجرا تنگ شود اما واقعبین هستم. آنقدر طی این سالها انرژی بد روی صحنه و در تمرینات گرفتهام که میگویم دلم تنگ نمیشود. احتمالاً پس از مدتها که فقط با گروه همایون شجریان همکاری میکردم، اواخر امسال با گروه «ساکن روان» روی صحنه بروم. دیگر نمیخواهم استرس داشته باشم و بجنگم؛ از ثابت کردن خودم خسته شدهام!
- * چرا از ارکستر سمفونیک تهران بعد از راهاندازی مجدد آن جدا شدید؟
با توجه به اینکه در حال حاضر مدتها است در این ارکستر نیستم، ترجیح میدهم که دیگر صحبتی از آن دوره نکنم. اما دیدم که ارکستر سمفونیک من را مریض میکند. برای آقای علی رهبری و همه دوستان احترام قائلم چون مدیریت ارکستر کار سختی است. اما آن یک هفته اتفاقات تلخی رخ داد که ترجیح دادم زودتر از ارکستر بیرون بیایم.
- * خیلیها هم در آن مقطع از ارکستر جدا شدند.
ترجیح میدهم دلیلش را از خود آن افراد سوال کنید. در ارکستری که سالها است ساز نمیزنم، بهتر است اظهار نظر نکنم و تمرکزم را روی کارهای خودم بگذارم.
- * بعد از رفتن علی رهبری، باز هم تمایل نداشتید با ارکستر سمفونیک که رهبریاش را شهرداد روحانی بر عهده دارد، همکاری کنید؟
مشکل من با اشخاص نیست. با آقای روحانی هم همکاریهای مختلفی داشتهام و برایشان احترام قائلم. مشکل من با حال بدی است که در صنف ما وجود دارد. اما حضور در ارکستر دیگر الان دغدغه من نیست.
- * در جایی گفته بودید که با بعضی از نوازندگان ارتباط ندارید و در واقع با هم قهر هستید؛ اما به نظر نمیآید چنین روحیهای داشته باشید.
همه من را میشناسند و میدانند که روحیه با گذشت و رفاقتی دارم ولی من از خیلی از موزیسینها آسیب خوردهام. البته، آنها بیشتر اذیت شدند چون هدفشان نابودی من بود ولی فقط خودشان را خسته کردند. حاضر نیستم دیگر در یک محیط با آنها کار کنم؛ مگر چند بار میتوان یک نفر را بخشید؟ چند بار باید به آدمها خوبی کنید و بدی ببینید؟ حق ندارید علی جعفری پویان را موزیسین ندانید چون من به اندازه کافی نسبت به ضعفهای خودم آگاهی دارم. من سالها در ارکستر «پارسیان» ساز زدم و از بنیانگذاران این ارکستر بودم ولی در سالهای پایانی آن ارکستر، اتفاقاتی رخ داد که یادآوری آنها شرمآور است. خوشحالم آن سالهای آخر که از ارکستر جدا شدم، نگرشم به محیط هنری عوض شد و خودم را پیدا کردم.
گروه «پارسیان» در موسیقی کلاسیک ایران بسیار مهم بود و ما سیدی مهمی به نام «مرگ فرشته» را منتشر کردیم ولی آن سیدی الان کجای بازار ایران است؟ چرا راحت تاریخ حرفه ما نابود میشود؟ آن دوره تاریخی ما حذف شد؟ اوضاع کنونی موسیقی ایران مثل دورانی است که افراد را زنده به گور میکردیم و تاریخش گنگ بود. الان هم نسبت به پنج سال قبل تاریخمان گنگ است و کارهای با ارزش و تلاش افراد برای فعالیتهایی نظیر آموزش و تولید آثار فاخر فراموش میشود.
- * الان وضعیت آموزش چطور است؟
وضعیت آموزش سازهای زهی نسبت به گذشته بهتر است. چون افراد محکوم به استفاده از اینترنت و سایر رسانهها هستند. رفت و آمد بین ایرانیها و خارجیها راحتتر شده است. فکر نمیکنم در هیچ جای دنیا تا این حد آموزشگاه موسیقی وجود داشته باشد.
- * اما خروجی خاصی ندارند.
این آموزشگاهها باعث آشنایی جامعه با موسیقی میشوند. مشکل این است که کنسرواتوار موسیقی کم داریم. یک هنرستان موسیقی پسران و دختران داریم اما باید هنرستانهای با کیفیت در همه استانها داشته باشیم. با این وجود نباید فقط به نکات منفی اشاره کرد، باید نکات مثبت را هم ببینیم.
- * نکته دیگر این است که برخی موزیسینها ترجیح میدهند برای ضبط آثارشان به خارج از کشور و سراغ نوازندگان خارجی بروند و اتفاقاً روی نکات منفی که گفتید تأکید دارند.
بخشی از آن مربوط به سلیقه شخصی آدمها و بخشی هم به دلیل بی معرفتی افراد است. خیلی وقتها هم به دلیل کمبود امکانات است. البته در خیلی از مواقع، آنها که برای ضبط ساز به خارج از کشور میروند به «شوی» کارشان اهمیت میدهند. من نمیگویم کسی حق ندارد کارش را خارج از کشور ببرد و احتمالاً خیلی وقتها بهتر هم میشود اما در ایران هم ارکستری نداریم که همه آنها نوازندگان درجه یک باشند و همیشه برای ضبط تمرین کنند. ماجرا این است که مدیریت ارکستر نداریم تا تمام نوازندهها بتوانند کنار هم بنشینند و ساز بزنند.
- * که احتمالاً همین اختلافاتی که گفتید هم باعث میشود نوازندهها نتوانند کنار هم بنشینند و ساز بزنند.
بله. اختلافاتی بین نوازندهها وجود دارد که تحمل دیدن همدیگر را در حد دو ساعت هم ندارند. من بارها اختلافات شخصی را کنار گذاشته و آمدهام اما اگر به آن افراد بگویید علی جعفری پویان در فلان ضبط حضور دارد، نمیآیند. من با صدای ساز آن آدم کار دارم و اصلاً کارمان هم همین است. چون من مقصر نیستم، میگذرم ولی آدمی که نمیتواند من را تحمل کند، تحمل نگاهم را ندارد. خیلیها در دایرکت اینستاگرام میگویند که تو مافیای موسیقی ایران هستی؟ مگر چه مافیایی بین بیست نوازنده زهی میتواند وجود داشته باشد؟ چه کسی بیشتر از من بدون ترس حامی نسل بعدی خودش بوده است؟ تنها چیزی که من را ناراحت میکند شنیدن این حرفهای بیهوده است.
- * بین خوانندهها این جنگ و دعواها به دلیل شهرت و مسایل مالی و یک سری موارد دیگر همیشه وجود داشته است. میخواهم بدانم این بحث و جدلها بین نوازندهها سر چه موضوعی است؟
قطعا شهرت و مسائل مالی هم هست ولی در ابعاد کوچکتری. شاید این اختلاف سر دیده شدن و اصرار به دیسیپلین نداشتن در کار گروهی باشد. نوازندههای سازهای زهی خیلی مواقع مجبورند با هم در یک جا، یک نت مشترک بزنند؛ تعریف ما از بیان خیلی مواقع مشترک نبوده است. اگر آدمی با احترام و مهربانی تمام حتی به آنها گفته اینجوری ساز بزنید، آنها را ناراحت کرده است. یا اگر آدمی در بین آنها مدیریت و روابط عمومی بلد بوده که باعث شده رابط اصلیشان بین آهنگساز و نوازنده باشد، آنها را ناراحت کرده است. اما خدا را شکر خیلی از نوازندهها در این چند سال متوجه نیت خیر من شدهاند.
من همیشه در مورد صنف خودم حساس بودهام و خیلی مواقع سر یک ضبط با اینکه اشتباهی نکردهام میگویم من اشتباه کردم تا آن اثر اشتباه ضبط نشود. خیلی مواقع این اتفاقا باعث دلخوری آدمها شده ولی من همینطوری هستم. شاید یک دلیلی که خیلیها با من کار میکنند، وجدان زیادی است که در کارم دارم و اینکه هیچ فرقی بین آدمها قائل نیستم. اما یک خط قرمز دارم و همیشه از آدمهای لمپن و بیادب که زیاد هم وارد موسیقی شدهاند، دوری کردهام. میخواهم بگویم که مدیریت ضبط گروهی یک اثر خیلی مهم است. خیلی مواقع دغدغه این را داشتم که در چیدمان نوازندهها مهندسی درستی بکنم که نتیجه همانی شود که آهنگساز انتظارش را دارد تا کارش را بر ندارد ببرد خارج از ایران. خیلی مواقع هم با بهترین کیفیت به آهنگسازها کار ارائه کردهایم ولی باز هم دوست داشته کارش را خارج از ایران ضبط کند. البته من این را بد نمیدانم؛ هر آهنگسازی حق دارد که در طول زندگی، چندین اثرش را خارج از ایران ضبط کند چون امکانات و شرایط بهتر است و مدیریت و ساماندهی ارکسترها هم آنجا قطعاً بهتر هستند.
- * استودیوهای ما نسبت به آنطرف چگونهاند؟
استودیوهای ما خیلی معمولی هستند. حالا الان یکی، دو استودیو در حال افتتاح شدنند که نسبتاً مجهزند. ما واقعاً به استودیوهای وسیع و خوب نیاز داریم. استودیوی تلویزیون هم که مصادره آنجا است. من در بازه زمانی سالهای ۷۶ تا ۸۷ در واحد موسیقی تلویزیون به شکل مستمر کار کردم که واقعاً زحمات زیادی آنجا کشیده شد و تجربیات خوبی هم به دست آمد. تنها بخشی که من خودم را قانع میکنم از تلویزیون بابت اینکه حق و حقوق ما را خیلی در آنجا ضایع کردند، شکایتی نکنم این است که در آن دوره خیلی چیزها آموختم. اما الان دیگر این امکان وجود ندارد.
- * گفتید به سینما علاقهمند بودید اما به سمت موسیقی آمدید؛ تشویقهای پدر بود یا اجبار او که شما را به سمت موسیقی کشاند؟
تشویقهای ایشان بود و اینکه من روحیه هنری داشتم. بهتر از هنرستان موسیقی هم جایی را پیدا نکردم چون برادرم ایمان هم زودتر از من وارد هنرستان شده بود و به نوعی امتحان آنجا به خانواده ما پس داده شده بود. خیلی آن محیط را دوست داشتم و به نظرم خیلی بهتر از محیط آموزش و پروش با آن اتفاقاتی که همه ما در کودکی تجربه کردهایم، بود.
- * هنوز هم پیگیر سینما هستید؟
بله سینما را دوست دارم. یک بخشی از آن هم به این دلیل است که خیلی اوقات خودم در تولید موسیقیهای آنها سهیم هستم. اما از سینمای این چند سال اخیر رضایت زیادی ندارم و به نظرم کیفیت فیلمها افت کرده است. البته به دلیل مشغلههای موسیقایی، زیاد نمیتوانم پیگیر آن باشم و در این چند سال خبرهای سینمای ایران بیشتر به دلیل همکاریام با آهنگسازها به گوشم میرسد. اما از کودکی همیشه پیگیر این رشته هنری بودم و حتی از دوم دبستان شروع به خریدن مجله «فیلم» کردم که آن زمان شماره ۵۹ این مجله منتشر شده بود و تا سه، چهار سال پیش آنها را جمع میکردم. بعضی از آنها را صحافی کردهام و به نظر آرشیو خوبی است.
- * برعکس نظر شما، برخی معتقدند در این سالها فیلمسازهای جوانی آمدهاند و توانستهاند اتفاقات خوبی را رقم بزنند.
بله اما کلیت سینما به نسبت زمانهای که در آن هستیم میتواند خیلی بهتر از این باشد. البته نگاه من همیشه همینطور است؛ حتی در موسیقی. اگر از خودمان نارضایتی داریم به دلیل همین مقایسهای است که با جهان اتفاق میافتد در صورتیکه امکانات و حتی مسائل روحی آموزشیمان هم با جهان یکسان نیست. کلاً در زمانهای زندگی میکنیم که محکوم به مقایسه شدن با دنیا هستیم ولی امکاناتی در آن مقیاس نداریم.
- * آخرین فیلم خوبی که در سینمای ایران دیدید چه بود؟
فیلم «یحیی سکوت نکرد» با بازی فاطمه معتمدآریا که در بخش هنر و تجربه اکران شد. این سالها کمتر فیلمی را دیدهام که تکانم بدهد اما معتقدم باید به سینمای دهه شصت و هفتاد سینمای ایران احترام گذاشت.
- * گفتید دوست داشتید در حوزه کارگردانی فعالیت میکردید؛ سلیقه شما بیشتر به کدام یک از کارگردانها نزدیک است؟
آثار داریوش مهرجویی را تا فیلم «مهمان مامان» و قبل از آن واقعاً دوست دارم، همینطور آثار بهرام بیضایی به عنوان یک آدم متفاوت در سینما که فقط هم نمیتوان آثارش را سینمایی بررسی کرد. البته طبیعتاً نمیتوانم منکر آثار دیگر کارگردانهای به نام تاریخ سینمای ایران شوم اما سلیقه من بیشتر به اینها نزدیک است.
- * خاطرهای از دوران کودکی در زمینه کارهای سینمایی دارید؟
آن روزها که در روزنامهها تبلیغات سینماها را منتشر میکردند، همیشه این تبلیغات را قیچی میکردم و آنها را بالای در اتاقم میچسباندم. در واقع اتاقم را تبدیل به سینما کرده بودم و هر فیلمی که میآمد، همزمان با سینما استقلال و قدس و آفریقا، من هم فیلمها را در اتاقم اکران میکردم. دنیای خودم را با سینما داشتم و بیشتر مجله «فیلم» و نوشتههای مربوط به سینما را میخواندم. سعی کردم عکاسی هم انجام دهم. دوستانی در مسیر زندگی دیدم و با انجمن سینمای جوان هم آشنا شدم. دائماً به جشنوارههای مختلف میرفتم اما یکدفعه وارد موسیقی شدم.
- * به نظر میآید که هنوز حس قویتری به سینما دارید.
الان دیگر کاملاً درگیر موسیقی هستم. فقط امیدوارم یک کار خوب در رابطه با ویلن در سینمای ایران ساخته شود. چون هر وقت در فیلمی ویولن زدهاند، هم نواختن آن را اشتباه نشان دادهاند و هم میکس موسیقی با ساز زدن آن شخص اشتباه بوده است. اگر یک فیلم خوب درباره موسیقی ساخته و آگاهی نسبت به فرهنگ موسیقیدانها و موسیقیِ درست نشان داده شود، آن موقع احساس خوبی خواهم داشت.
- * شما فیلم «بزم رزم» را دیدهاید؟
نه.
- * مستندی درباره سرگذشت پر فراز و نشیب موسیقی، خصوصاً دهه شصت است.
چه اسم عجیبی دارد، اگر از من میپرسیدند، میگفتم مثلاً یک فیلم درباره کشتی است. البته این یک مستند بوده؛ درست است؟
- * بله. مستندی که توسط سید وحید حسینی ساخته شده و در آن بزرگان موسیقی ایران همچون حسین علیزاده، بیژن کامکار، علی اکبر شکارچی و… جلوی دوربین رفتهاند.
بله، این مستند است اما من میگویم یک فیلم داستانگو با یک روایت درست درباره موسیقی و ویولن ساخته شود. دنبال فیلمی هستم که هنر والای نوازندگی در آن دیده شود، نه فقط یک دغدغه شخصی عاشقانه از یک ویولونیست به تصویر کشیده شود که برای مردم صرفاً تفننی باشد. درباره سختیهای ویولونیست بودن و اینکه تو فقط با یک ساز زندگیات را اداره میکنی و هیچ امنیت و تضمینی برای کار بعدی وجود ندارد. من اگر الان دستم آسیب ببیند یا اتفاقی برایم بیفتد و نتوانم ساز بزنم، دیگر چه کسی من را به یاد میآورد؟ این اتفاقها آدم را نگران میکند. الان تمام زندگی من تحت تأثیر حرفهام است و متأسفانه ما از خیلی چیزها دور شدهایم؛ نه اینکه ناراضی باشم اما احساس میکنم باید فکری به حال ابعاد دیگر زندگیام هم بکنم.
- * این روزها اکثر نوازندههایی که در کار خود مطرح هستند، روی استیجهای پاپ هم رفتهاند و با خوانندهها ساز زدهاند. اما فکر میکنم شما با اینکه در آلبومهای پاپ ساز زدهاید، خیلی تمایلی به حضور در این استیجها نداشتهاید. دلیل آن چیست؟
من هم با خوانندههای پاپ ساز زدهام. اما از یک جایی به بعد در رابطه با نوازندگی سازهای زهی در کنسرتهای پاپ حال بدی بهم دست داد که یک بخش آن فنی بود و بخش دیگرش مربوط به حال دورنی من میشد. بخش فنی ماجرا این بود که در این کنسرتها صدابرداری درستی از سازهای زهی نمیشد و در نتیجه صدای ساز ما شنیده نمیشد. یک بُعد اخلاقی هم داشت آن هم اینکه یکبار داشتم روی استیج ساز میزدم که دیدم یک عده نشستهاند و در حال خوردن چیپس و پفک هستند؛ حالم خیلی بد شد و با خودم گفتم چرا باید به خاطر دغدغه مالی اینجا باشم؟!
- * کدام کنسرت بود؟
همان سالهایی که با احساس خواجهامیری کنسرت داشتیم. یک لحظه احساس بدی بهم دست داد که یک حس کاملاً شخصی است. ضمن اینکه با خوانندههای کمی هم ساز نزدهام؛ من همان سالهای ۷۶-۷۷ با خشایار اعتمادی کنسرتهای پاپ را شروع کردم که اوایل کارم هم بود و تجربه خیلی خوبی هم برایم محسوب میشود؛ چراکه همیشه میگویم باید رفت و تجربه کرد و بعد تصمیم گرفت. از سال ۷۶ تا حدوداً سال ۸۵ در خیلی از کنسرتهای پاپ مثل حامی، دکتر محمد اصفهانی، احسان خواجه امیری و… بودهام؛ اما از یکجا به بعد دیگر ارضای روحی نمیشدم و احساس کوچک شدن به من دست میداد؛ ساز میزدیم اما صدای سازمان شنیده نمیشد. فرهنگ عجیبی در این محیطها حاکم است که من اصلاً آن را بد نمیدانم اما با روحیه من سازگار نیست. مبلغی هم که به ما داده شد، کمی برایم خندهدار بود و همه اینها باعث شد به خودم بگویم تو الان با ویولنت اینجا چه کار میکنی؟!
- * فکر میکنم این اسطورهسازیهای عجیب و غریب از خوانندههای پاپ هم خیلی با روحیات شما سازگار نباشد.
دقیقاً. خیلی از نوازندههای درجه یک تحصیل کرده کنار این دوستان ساز میزدند اما انگار نه انگار. اینها را نمیگویم که به اشتباه فکر کنند من یک آدم فانتزی و سانتیمانتالم، بحثم چیز دیگری است. میدانم که خیلی از آدمها یک شبه راه صد ساله را طی میکنند، آن هم به اشتباه! یعنی طرف سابقه تاریخیاش را نمیبیند و طی دو هفته یک میلیارد پول به دست میآورد. منظورم این نیست که باید آن را به من بدهی اما میخواهم بدانم که واقعاً در محیط موسیقی ایران چه کرده که باید چنین رقمی بگیرد؟ اصلاً چه اشکالی دارد که بخشی از آن پول را خرج اعتلای موسیقی کشورش کند؟
- * به نظر شما اگر موسیقی یک کار گروهی است، چرا باید خواننده یک شب چندین میلیون دستمزد بگیرد و دستمزد نوازنده به یکی، دو میلیون تومان ختم شود؟
هر کسی هر پولی که میخواهد را به دست بیاورد؛ من نه وزیر داراییام و نه داروغه که بخواهم مالیات از کسی بگیرم. میگویم حق نوازندگی باید بیشتر از این حرفها باشد، ولی احساس میکنم بعضیها پولهایی به دست میآورند که نه به اندازه شخصیتشان است و نه توان هنریشان. این پول به غلط یا درست دارد به موسیقی ایران تزریق میشود اما باید تبدیل به چرخهای شود تا با تعلق گرفتن بخشی از آن به اهالی موسیقی، دردهای موسیقی را کم کند. وقتی کارت به عنوان یک هنرمند میگیرد، بد نیست دغدغه این را داشته باشی که خب من حالا چه کاری باید برای موسیقی انجام دهم؟ به آدمهایی فکر کنی که پیشتر وارد موسیقی شدند و با هموار کردن راه باعث شدند الان اینجا بایستی. اصلاً بروی اسپانسر سیدی یا کتابهای هنری شوی؛ میدانی این کار چه اعتباری به آن خواننده میدهد؟ چرا باید یکسری نوازنده خوب از ایران بروند فقط برای اینکه درآمدی ندارند؟ من نه کاسبم و نه اهل این که بگویم حق من داده نشده؛ حرفم این است که حالا که پول به شماها تزریق میشود، حواستان را بیشتر جمع کنید.
- * با این حساب فکر نمیکنم در بین خوانندههای نسل جدید کسی باشد که توجه شما را جلب کرده باشد. اصلاً به موسیقی پاپ گوش میکنید؟
با موسیقی پاپ مشکلی ندارم و اتفاقاً آن را دوست دارم اما همین چیزهایی که گفتم کمی ناراحتم کرده است. خیلی از کارهایی که ضبط میکنم در حوزه موسیقی پاپ است اما خیلی از این آثار برای این تولید میشوند که عطش یک خواننده برای خوانندگی رفع شود! قبول، اینها آثاری هستند که شاید باید تولید شوند تا چرخه موسیقی بچرخد ولی ما نمیتوانم بگوییم که خیلی از آنها اثری است که پشتوانه آن یک فکر هنری عمیق است؛ مثل یک کار سفارشی هستند. آثار خوب پاپ هم در سال تولید میشوند اما آثار بد پاپ بیشتر شنیده میشوند چون خیلی مواقع روی آنها تبلیغ بیشتری انجام میشود.
- * جدیداً چه آلبوم پاپی شنیدهاید که نظر شما را جلب کرده است؟
چند وقت پیش آلبوم علیرضا عصار را شنیدم که به نظرم کار خوبی بود و من اصالتِ در کارش را دوست داشتم. کار سختی است که بعد از شش سال بخوانی و باز مخاطبات را داشته باشی؛ اینها برای این است که تفکر پشت اثری است که تولید میکند. یا مثلاً حامی که برای من خیلی با ارزش است. البته از تولیدات موسیقی گروه «چارتار» هم لذت می برم. یا نیما مسیحا که خواننده توانمندی است اما قدرش دانسته نشده و به نظرم خودش هم آنقدرها که باید قدر خودش را نمیداند. نیما باید شنیده شود؛ واقعاً حیف است که ندانند چطور باید از تواناییهای او استفاده کنند. ما خواننده خوب کم نداریم…
- * اما انگار اکثراً از همان نسل قدیمی موسیقی پاپ هستند.
در نسل جدید هم خواننده خوب هست ولی به نظرم ما بلد نیستیم کاری کنیم تا موسیقیمان را درست معرفی کنیم. شاید اگر برنامههای تلویزیونی ما برنامههای هنریتر و عمیقتری باشند و یک پکیج هنری خوب از یک اثر موسیقی تولید کنند، خیلی تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد.
- * از تلویزیون که خیلیها قطع امید کردهاند.
به کدام حق؟ اتفاقاً من باید این انتظار را از رسانه ملی داشته باشم. ده، بیست سال دیگر زندگی ما تمام میشود و ما حق داریم؛ چرا باید تلویزیون ایران فقط تیتراژ تلویزیونی پخش کند؟ یعنی ما نباید یک برنامه مخصوص موسیقی در تلویزیون داشته باشیم؟! در کنار آن البته عملکرد رادیو را حرفهایتر میبینم؛ پرداختن آنها به موسیقیهای بینالمللی هم جالب توجه است اما احساس میکنم تهیهکنندگان رادیو نسبت درستی بین حال و هوای جامعه و پخش آثار موسیقی رعایت نمیکنند و فقط همسو با مناسبتها پیش میروند.
- * البته تعدادی از همین خوانندهها، در یک دوره شهرتشان را مدیون تلویزیون هستند. آن هم به این دلیل که رسانه دیگری وجود نداشت و فضای مجازی به این شکل فراگیر نبود.
بله من هم گفتم که ما فقط تیتراژهای تلویزیونی میشنویم، اما آیا موسیقی سازی هم میشنویم؟ کنسرتهای ارکستر سممفونیک یا ارکستر ملی هم پخش میشود؟ قبول، اصلاً نشان دادن ساز خیلی ترساک است! اما نمیتوانند روی یک تصویر معقول از یک طبیعت درست یا عکسهای هنری، موسیقی ارکستر سمفونیک را پخش کنند؟ کارهای خوب تولید میشوند اما پخش نمیشوند و به گوش مردم نمیرسند. به صرف اینکه یک نفر حوزه خوانندگی را هم تجربه کرد، نباید او را خواننده دانست؛ مگر اینکه یک نفر استعداد ویژهای داشته باشد. متأسفانه آدمها خیلی راحت میخوانند و صدایشان هم به راحتی در فضای مجازی شنیده میشود. به همین دلیل هم هست که نمیتوانم به راحتی درباره موسیقی پاپ اظهار نظر کنم. ولی برای خیلی از بچههای پاپ احترام زیادی قائلم؛ صحبتهایی هم که درباره فرهنگ این حوزه کردم، برمیگردد به اتفاقاتی که برای من در طول زندگیام افتاده است. کلاً دست هر کسی که در ایران برای موسیقی زحمت میکشد درد نکند، کار خیلی سختی است.
- * شما جزء معدود نوازندههایی هستید که به تازگی دومین آلبوم خود را هم منتشر کردهاید. چه شد که برخلاف خیلیها، به فکر تولید آلبوم افتادید؟
البته جدیداً دوستان دیگر هم در حال اجرای ادبیات موسیقی کلاسیک هستند. من احساس کردم در تاریخ حرفهمان مدیون آدمهایی هستم که از آنها چیزی یاد گرفتهام. خیلی از آهنگسازها به من اعتماد داشتند و با من کار کردند. «رد انگشتان من» برای من یک دفترچه خاطرات و یک نوع بازپروری خودم به عنوان کسی بود که برای خیلی از آهنگسازها تکنوازی ویولن انجام داده اما آنها داشتند تنها با یکبار پخش شدن روی فیلم یا سریال به دست فراموشی سپرده میشدند. خوشحالم که توانستم مجموعهای را جمعآوری کنم که کسی بعد از آن به من نگوید کار اشتباهی انجام دادهای. در واقع پشتوانه کاریام را زنده کردم. در آلبوم «رد انگشتان من» کارهایم را از دهه هشتاد تا نود گردآوری کردم و این موضع به من شهامت داد تا آثارم در بین سالهای ۹۰ تا ۹۶ را هم تدوین کنم و به شکل یک پکیج به شنونده معرفی کنم که با نام «تا ابد ابری» منتشر شد.
- * یعنی تمام آثارتان در این بازه زمانی در این آلبوم گردآوری شده است؟
«تا ابد ابری» بخش اول از آثاری است که بین سالهای ۹۰ تا ۹۶ داشتهام. آثارم در این سالها را تبدیل به سه مجموعه کردهام که این آلبوم مجموعه اول با لحن و حال عاشقانه و تمهای خیلی لطیف است. در سیدی دوم آثار فانتزی و شاید افکتیو وجود دارد که در آن به شکل دیگری نقش نوازندگی داشتهام و سیدی سوم هم -که البته نمیدانم کدام زودتر منتشر میشوند- حال و هوای غریبتری برای شنوندههای عادی دارد و کمی تخصصیتر است. اما مردمیترین آن «تا ابد ابری» خواهد بود.
- * به جز جمعآوری آثارتان، دو، سه قطعه هم مختص این آلبوم تولید شده، درست است؟
بله. یکی خود قطعه «شکار» بود که من با یک مهندسی ذهنی برای اینکه جامعهام را بشناسم و ببینم آیا این لحن مورد پسندش قرار میگیرد یا نه؟ تولید کردم. اولینبار بود که تک ترک منتشر میکردم و سعی کردم تمی که مردم زیاد شنیدهاند را با یک تنظیم دیگر با ویولن به گوششان برسانم که خوشبختانه استقبال خوبی از آن شد. آن را به عنوان یک قطعه تماتیک در آلبوم قرار دادهام و پایانبخش سیدی ما خواهد بود. دومین قطعه هم «همدم» نام دارد که یادآور دوست هنرمندم «همدم حقگو» است که عکاسی آلبوم «رد انگشتان من» هم زحمات او بود.
میخواهم ببینم چقدر میتوانم روی نسلی که همزمان با هم در حال زندگی هستیم، تأثیرگذار باشم و تا چه حد میتوانم روی آدمهای اطرافم به عنوان یک نوازنده احساس خوب ایجاد کنم که اگر بتواند ماندگار شود باعث خوشحالی من خواهد بود. امیدوارم تاریخ انقضایشان، طولانی باشد.