خوش آمدید - امروز : پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
خانه » بیوگرافی خوانندگان » آشنایی با بزرگان موسیقی » سمفونی «کرال» و ارکستر پایتخت
سمفونی «کرال» و ارکستر پایتخت

سمفونی «کرال» و ارکستر پایتخت

۱- واپسین و طویل ترین ثمره مكمَل سمفونیك به قلم «لودویگ وان بتهوون»، سمفونی شماره ۹ در تنالیته «رمینور» اپوس ،۱۲۵ موسوم به سمفونی «كرال» (Choral) در پایتخت اجرا شد.
بنابر شواهد، دست كم طی سی سال اخیر هیچ اجرایی از این اثر در وطن صورت نگرفته بود، لیكن علی الظاهر واقعه اجرای سمفونی كرال هم اینك نیز چندان «طبیعی» به نظر نمی رسد: گواینكه بنا بر رویه طبیعی و به نهایت انفعالی اركستر سمفونیك تهران در دو دهه اخیر چنین واقعه چشمگیری بیشتر به پیشامدی «ناخواسته» می ماند تا «نقطه عطفی» «ناخواسته»، بدین معنا كه اگر این رویداد در چنین مجالی نطلبیده حادث نمی شد، بنا به «خواست» و «طبیعت» حاكمه، اوراق نت- نبشته اش تا سی سال آتی نیز همچنان در نهاندره می ماند تا خوش خوشان بیاساید و كپك زند! علی ایحال مسبب این مهم انتصاب «علی رهبری» بر كرسی رهبر «ثابت» اركستر پایتخت بوده است. اینكه روزی «الكساندر» رهبری شهیر پس از سی سال عزم وطن كند و دستی بر سر اركستر محتضر ما كشد، دست كم برای من قابل پیش بینی نبود؛ او كه سالیان بسیار درخشانی را پشت سر گذاشته و بالطبع تمولی و شهرتی عالم گیر به هم زده اینك به رغم برخورداری از ایده آل ترین بستر كاری در مهد موزیك عالم، به زادگاهش فرو شده است. تصور نمی كنم طی تحول موسیقی در ایران از آغاز، فردی تا بدین پایه از مرتبت آكادمیك جهانی، برآمده باشد. او در برابر اركستر و دسته «كر»ی قرار گرفته كه همچنان در پی خوابی زمستانی كه قریب سه دهه تسخیر ش كرده بود، خوابناك است؛ جماعتی غمگین،بی رمق و سراپا بی فروغ. پیش از این جمعی از درخشان ترین نوازندگان، اركستر پایتخت را با آزردگی ترك گفته اند. ایضاً حال بالینی دسته كر، در غیاب «موسسیان» سال دیده، وخیم تر می نماید.آنچه از «این» اركستر و دسته كر باقی مانده، لاشه ای است جسیم ولیكن به غایت رنجور و به تعبیری ناقص الخلقه؛ از یك سو مشتمل بر نوازندگان و خوانندگان پرسابقه ای كه طی سالیان به ناچار مدارا كرده اند و لاجرم در چند قدمی «فسیل شدگی» به سر می برند؛ ایشان گرچه هیچ گاه به موزیسین های طراز اول جهانی بدل نشدند، لیكن وجودشان بی شك مایه مباهات یك ملت است. از سوی دیگر، گروهی از اعضای میانسال در امتناع از انفعال، خود را بدین هاویه مقید نكردند و لاجرم بر تعهدات خود در قبال اركستر اولویتی ثانی قائل شدند؛ ایشان معترفند كه در پس سالیان، سرانجام از محنت و انقیاد كلاه گیس «كلاسیك ها» رهایی یافتند و حقیقت خویش را در «موزیك پاپ» و معیت «گیتار فاز» جستند. «قحطی» نوازنده تا بدانجا رفت كه جمعی از «هنرستانی ها» نیز در فهرست نوازندگان اركستر سمفونیك پایتخت قرار گرفتند.ناگفته اینكه، از میان همین نوازندگان و خوانندگان، جمع انگشت شماری نیز به راستی فوق العاده و به نهایت درخشانند و اساساً ستون های اصلی اركستر را تشكیل می دهند. بی اختیار میل دارم در اینجا بالاخص به نوازنده «دوم» ویلنسل اشاره ای كرده باشم. تصور می كنم او به همین دسته تعلق دارد.اجرای سراسر سمفونی كرال كه ممتنع می نمود، به همت رهبر جدید تحقق یافت. كیفیت اجرا از آنچه انتظار می رفت بسی فراتر بود، معهذا نمی توان تفسیری كه ارائه شد را «مطلوب» خواند. تصور نمی كنم رای رهبر نیز جز این باشد؛ البته چهره او حین رهبری اركستر، نه حاكی از نوعی عدم رضایت یا خشم، بلكه آكنده از ترحمی ژرف، افسوس، مدارا، تیمار و گاهی نیشخند بود. او حین اجرای رسمی نیز ناگزیر با «كلام» به اركستر اشارت می داد تا نوازندگانی كه بنا بر عادتی «ناحرفه ای» نمی دیدندش را نیز حمایت كند. رهبری او بی نقص می نمود لیكن اركستر با انتظارات او كه طی جلسات تمرین به طرز بی سابقه ای _ میزان به میزان- دیكته شان می كرد، فاصله داشت. رهبر، هر از چند در تقلای اعاده «ریتم» از دسته رفته، محض اطلاع مریدان نزدیك بین اش در برابرشان «پرپر» می زد؛ به راستی كه در «صیانت» از ریتم در این سامان، باید كه «بال بال» زد: ریتم، ریتم، ریتم…!
۲- بر جلد بروشور كنسرت عبارتی به چشم می خورد: «بنی آدم اعضای یكدیگرند.» علی الظاهر این مصرع به موومان پایانی سمفونی «كرال» ارجاع دارد و به واقع یادآور خیال پردازی های ملال آور قرن نوزدهمی است.
اینك سراپای شاهكاری «موزیكال» به عباراتی یكسر «آنتی موزیك» فروكاسته می شود؛ بله، بتهوون برای نخستین بار در تاریخ موزیك آوای انسانی را- كه كلام «شیللر» را می سرایند- اساس واپسین موومان سمفونی خود نهاده است. از قضا همین كلام و «آن» ملودی كذایی «رماژور»، سرآغاز قرائت های بی اساسی اند كه از كلیت این موومان به سایر موومان های پیشین سرایت می كند. خوش ندارم ارتكاب این صورت بندی به موزیكی كه در وهله نخست متضمن مفاهیم ترجمان ناپذیر «موزیكال» است، را از جانب رهبر بدانم لیكن اگر این ایده از جانب وی نیز بوده باشد، لاجرم نمی توان سوای عملكرد «تیمارگرانه» او در قبال وضع موجود دانستش.بی شك قالب موومان پایانی در واپسین مراحل خلق اثر ریخته شده و همین امر به وضوح نشانگر ارتباط «سست» آن با سه موومان پیشین است. بتهوون بالضروره در گریز از شكافی كه در این میان پدید آمده به ترفند بی سابقه ای متوسل شد كه شاید بتوانش اصیل تر از ایده و مضمون اصلی كل موومان چهارم دانست: ایده «واگویی» (Quotation)!
او در سرآغاز موومان پایانی عناصر بنیادی و بر سازنده موومان های پیشین را یكایك نقل قول(Quote) می كند تا شكاف ناشی از خلاء «ناهمزادی» با اساس اثر را مرتفع سازد.سمفونی شماره ۹ بتهوون بی گمان از مشهورترین آثار سمفونیك تاریخ موسیقی در این ژانر محسوب می شود؛ همگان آن را می شناسند و زمزمه اش می كنند لیكن معرفت ایشان تنها به همان ملودی «بنی آدم اعضای یكدیگرند» منتهی می شود؛ در تناقض با این امر، سمفونی كرال صعب الفهم ترین نیز هست. اینكه همچنان مناقشاتی بر سرامكان ارائه اجرایی معطوف به «ایده آل» تداوم دارد، خود موید دشواری درك آن است؛ ایده آلی كه همچنان تاكنون دستیابی بدان میسر نشده است؛ گرچه این امر ایضاً واجد مصادیق دیگری هست، لیكن نه بدین حدت.در روزگاری كه به اعتبار سیرت بورژوایی فرصتی برای تامل در امور «كمپلكس» دست نمی دهد، چاره ای نمی ماند جز قی كردن دائم القاب معقولات و همچنان كه روز به روز از مضامین موزیكال سه موومان نخست بیشتر فاصله می گیریم، كلیت آن را بیش از پیش خودمانی می كنیم و به محصولی سفارشی بدلش می سازیم.علی الظاهر تكفیر عبارت «هنر نزد ایرانیان است و بس» را همچنان نمی توانیم تاب آورد؛ پس بیاید تصویر معرق كاری شده بتهوون را بر سر بساط خود علم كرده، نقلی از قولش كنیم:«بنی آدم اعضای یكدیگرند!» بالطبع از هر اشارتی به متن آلمانی كلام موومان پایانی، یا دست كم ترجمه اش، در بروشور هفت رنگ كنسرت نیز معافیم! دست آخر در مجالی كه «خواست» الكساندر رهبری شهیر دورادور ما را به سمت تفسیری معطوف به اصل سوق می دهد، قرائت های جهان سومی همچنان تكرار می شوند.تعبیر «سارتر» در نامه ای، در باب سمفونی كرال بیش از هر چیز در توصیف وضع «ما تباه شدگان» مصداق می یابد: «شما در معرض معجزه ای موزیكال هستید، لیكن با خیالی آسوده بر پشت تكیه زنید؛ اینك موومان كرال آغازیده. پس بیایید تا همراه با ندای ابتذالی كه شعار برادری و انسان دوستی را فراگرفته، وارد دوزخی شویم كه بر سردرش نگاشته اند، آرمانشهر!»
۳- در همین بروشور، سوابق كاری «مایسترو» كه درخشانند، فهرست شده است: او دستیار «هربرت فون كارایان» در سال ۱۳۵۹ معرفی می شود.بی تردید، دستیاری رهبران برجسته، از مراحل اصلی بالندگی و پرورش یك رهبر نوخاسته محسوب می شود. آیا او دستیار استاد دیگری سوای «كارایان» نبوده است؟ رهبرانی كه بعضاً به لحاظ فنی، حتی درخشان تر از «سوپراستار»ی چون كارایان بوده اند؛ بعید است كه پاسخ منفی بوده باشد.كارایان در زمره رهبران سرشناس سده گذشته است: معهذا او نانجیب ترین ایشان نیز هست. كسی كه بی شرمی را نه تنها در خیانت به همدستان سابقش، و نه در بی مسئولیتی در قبال حامی همیشگی اش «والترله گه» پیش برد بلكه به سبب قدرت طلبی هایش، مغاكی بر سر اعتلای تفسیر موزیك گستراند. «له گه» همان كسی است كه به استعداد كارایان پی برد و او را از عفت كده های «آخن» به استودیوهای لندن كشاند. كارایان به اعتبار حمایت های له گه ، از یك رهبر درجه دو آخنی به غولی بدل شد و عنقریب از غولی به هیولایی. او با اعمال قدرت و نفوذی كه به دست آورده بود و با خرید بیشتر سهام كمپانی های صفحه پركنی، راه را برای بالندگی بسیاری از رهبران درخشان عصر خود چون «هارنون كورت»، «هایتینك» و دیگران كه در چشم كارایان تنها «مزاحم» محسوب می شدند، بست و خود برسریر قدرت، به خفه كردن استعدادهای عصر خود پرداخت. جای خوشبختی است كه او هیچ گاه توان تسخیر اذهان نوازندگان بزرگی چون «اسویاتوسلاو ریختر»، «دیوید اویستراخ» و «گلن گولد» را نیافت. این سه هر یك به نحوی به افشای اسرار پشت پرده كارایان پرداختند. والتر له گه نیز كه در اواخر عمر به قصد استعانت به نزد كارایان رفته بود، پس از چند ساعت معطلی در دفتر منشی كارایان، سرانجام رخصت ملاقات با وی را نیافت! البته من با تعبیر ریختر از رهبران اركستر كه اقتدار ایشان را متضمن وقاحت و سیاست می داند، موافق نیستم، چرا كه در تبیین تلاش های بزرگانی چون «ویلهلم فورت ونگلر» و «اوتو كلمپرر» به كار نمی آیند. آن گاه كه برای نخستین بار اجرای كلمپرر از اپوس ۱۲۵ را شنیدم، دریافتم كه اصالت ابژكتیو نهفته در كنه موسیقی بتهوون كبیر، توسط هیچ مافیایی تسخیرپذیر نیست، همان طور كه در شنود چند ده باره از چهار ضبطی كه «كاریانیسم» بازارها را بدان اشباع كرده، چیزی جز تهی نیافتم.تصور می كنم الكساندر رهبری با همكاری اركستر فیلارمونیك رادیو ملی بروكسل، اجرایی به نهایت اصیل تر از اجرای ۱۹۶۳ كارایان به دست داده است، دست كم در سه موومان نخست.مباهات ما به علی رهبری نیز نه بدان سبب كه روزگاری در مكتب «عالیجناب كارایان» وردستی می كرده، بلكه، به سبب مرتبت اش در موسیقی است، كسی كه رجعتش به وطنی كه دست كم به لحاظ موزیكال، همچنان در فاز دهشت سیر می كند، نمی تواند چیزی جز نجابتی بزرگمنشانه باشد؛ كسی كه در حاشیه اجرای آثاری چون اپوس ،۱۲۵ بخشی از فرصت گرانبهای خود را صرف اجرای آثار مصنفان هموطنش می كند، هر چند در قیاس، بعضاً ارزش اجرا شدن هم نداشته باشند. باشد كه اقتدار «كارایانی» كه بر اذهان اخلافش سریان دارد _ اینك كه اونیست تا اذهان را تسخیر كند _ در راستای اعتلای فرهنگی از دست رفته قرار گیرد، چنین باد!
۴- در نخستین شنود از اجرای اركستر پایتخت چنین به سمع من آمد گویی «بادی ها» بعضاً از مریخ آمده ان. ولی آیا ایشان به راستی قابل سرزنش اند؟ آیا جز این است كه نوازندگی سازی چون فاگوت (باسون) یا ترومبون یا امثالهم در این برهوت، مستلزم چه فداكاری هایی كه نیست؟ تصور می كنم سازهای بادی اركستر نه مستحق سرزنش بلكه به حمایت بیشتر و عادلانه تری نیازمندند.وضعیت گروه كر از این هم اضطراری تر به نظر می رسد. عملكرد رهبر كنونی دسته كر كه علی الظاهر از گرجستان به نجات ما آمده، چنان كه اجرای سمفونی كرال نمایاند، مطلقاً درخشان نبوده است. علی ایحال، در قیاس با میزان حمایت معطوف به «صفری» كه از دسته كر صورت می گیرد، فی الحال اجرایشان غیر قابل تخطئه بود.
۵- برنامه زمان بندی اجراهای سال آتی اركستر و دسته كر پایتخت اعلام شده است؛ فشرده، سنگین، حرفه ای و بی سابقه. پرسشی دیگر به میان می آید: ملاك انتخاب قطعات فصل آتی اركستر چه بوده و اساساً دستاورد حاصل از اجرای فی المثل اپوس ۱۲۵ بتهوون چیست؟ اركستر در قیاس با دوران زنگ تفریح و رخوت گذشته، متحمل فشار زیادی به واسطه دشواری این اثر شده است. در حالی كه تفسیر چندان نفیسی نیز دستگیر نشد. اپوس ۱۲۵ تنها به مثابه «اتودی» مردافكن برای اركستر درآمد، «پیشرفتی» به قیمت «اصالت» اپوس ۱۲۵! ماحصل نفیس تر اجرای اثری كم دشوارتر، دستاورد ناچیزی ست؟ دست كم صورت مسائل بی پاسخ خط نمی خورند و همچنان شیوع «تابو»ها دامنه دار نمی شوند. مضاف بر این، آثاری چون اپوس ۱۲۵ یا سمفونی «سل مینور» موتسارت- كه در دستور كار كنسرت بعدی اركستر پایتخت قرار گرفته- به سبب جایگاهی كه بدانها عارض گشته، به نوعی «یونیورسالیته» دچارند و به تعبیری دیگر، برتابنده ایده «اصیل» مصنف نیستند.بدین جهت است كه سمفونی ۵۵۰ K از «موتسارت- گونگی» خود ساقط می شود، در حالی كه این وضع از قضا در باب دیگر آثار غیر «تابلو» موتسارت مصداق نمی یابد.همچنان، سال ها است كه در پایتخت «كانتاتی» از باخ یا «مسی» از موتسارت به گوش نرسیده است. از «بی باخی» تب آلوده ایم و به ناچار با چشمانی تبدار به «سه ره مونی» زنگ های راخمانینف و«كارمینابورانای» اورف و آریا های عوام سالار پوچینی می آییم؛ به عشق دیدار با منتظران «همیشه پایه» موزیك تا به اتفاق، مابین «تك تك» موومان ها كف زنیم و «هورا» كشیم و از فردایش، در پناه «فاهمه» ای كه گریبانگیرمان شده، خویش را نجات بخشیم.

اشتراک گذاری مطلب
ایمیل شما آشکار نمی شود

نوشتن دیدگاه

تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است