خوش آمدید - امروز : چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
سال های ۴۰ تا ۴۶

سال های ۴۰ تا ۴۶

قبل از اینکه فعالیت های اپرا در ایران آغاز شود ما صاحب اپرت بودیم؛ اپرت نمایشنامه یی است که بازی و حرکت دارد درست مثل تئاتر. در بعضی صحنه ها موسیقی هم آن را همراهی می کند. در حالی که در اپرا ارکستر نقش دوم را دارد و صحنه و خواننده نقش کلیدی را ایفا می کند. این الهام هم از همسایه شمالی ایران، روسیه، وارد کشور ما شده بود. روس ها گهگاه در نواحی شمالی ایران- به خصوص تبریز- اپرت اجرا می کردند. مردم علاقه مند هم برای دیدن اپرت به تبریز سفر می کردند تا اینکه عده یی از هنرمندان ایرانی در دوران بعد از مشروطه قبل از قدرت گرفتن حکومت رضاخان، اپرت نویسی را آغاز کردند. به عنوان مثال رضا کمال معروف به شهرزاد اپرت پریچهر و پریزاد را نوشت و بعد از آن نیز خسرو و شیرین و الهه گل ها را ساخت. کم کم مردم هم به اپرت علاقه مند شده بودند. پس از مدتی اما پری آقابابایف ارمنی در سال ۱۲۹۵ گروهی تشکیل داد و در کافه ها و رستوران های شیک برای مردم در صحنه های کوچک صحنه های اپرت پریچهر و پریزاد را اجرا می کرد. به این ترتیب اپرت در ایران به طور جدی راه افتاد. اپرت لیلی و مجنون در سالن زرتشتیان اجرا شد به کارگردانی خان باباخان صدری که خودش رل مجنون را بازی می کرد. پری آقابابایف نیز در آن نمایش در نقش لیلی ظاهر شده بود اما در سال ۱۳۱۵ رضاخان طی سفری که به ترکیه انجام داده بود با دیدن اپرا در آن کشور به این فکر افتاد که در ایران نیز می توان اپرا داشت. او محلی را در خیابان فردوسی انتخاب کرد. یک متخصص آلمانی هم برای نظارت آمده بود. به هرحال ما هیچ اطلاعی از اینکه سالن اپرا به چه شکلی ساخته می شود، نداشتیم. چند طبقه از ساختمان ساخته شد که ناگهان وقتی قصد داشتند لوستر سالن اپرا را نصب کنند با خرابی سقف مواجه شدند. در واقع محاسبه این معمار آلمانی غلط از آب درآمده بود. او چندی بعد از ترس رضاخان مخفیانه از ایران فرار کرد. چند سال این ساختمان نیمه کاره باقی مانده بود تا اینکه دولت آن را به بانک رهنی و بانک رهنی هم آن را به موسسه یی دیگر فروخت و بعد هم آن محوطه خراب شد و در آن بانک ساختند. این مساله باعث توقف فعالیت های اپرایی شد چون برای داشتن اپرا نیاز به تالار بود. مدتی بعد زنی اتریشی با نام لی لی بارا به ایران سفر کرد. او در هنرستان موسیقی به تدریس آواز مشغول شد. او غیر از تدریس سعی کرد اپراهایی را نیز روی صحنه بیاورد. سال ۱۳۲۵ که پرویز محمود رئیس هنرستان عالی موسیقی شد از بارا هم برای تدریس آواز دعوت به عمل آورد. او در ابتدا ۱۰ شاگرد داشت. در کلاس اش افراد سرشناسی حضور داشتند؛ افرادی مثل فرح عافیت پور یا مرسده بایگان و همین طور چند شاگرد ارمنی که همگی در آن کلاس حضور داشتند و این پایه گذاری رشته آواز در هنرستان موسیقی بود. یک سال بعد در اردیبهشت ۱۳۲۶ بارا اثری به نام قاضی فریب خورده اثر گلوک آهنگساز آلمانی را روی صحنه برد. صحنه، تماشاخانه تهران در خیابان لاله زار بود چون در جای دیگری صحنه نداشتیم. وقتی پرویز محمود رئیس هنرستان شده بود دو سال بعد و در تابستان اپرتی به نام اپرت بیشه عشق را ساخت و این اپرت را در محل تابستانی تئاتر تهران در خیابان لاله زار با ارکستر و کر هنرستان موسیقی اجرا کرد. بعد از چندسال لی لی بارا ایران را ترک کرد.
برای مدتی معلمی برای تدریس آن رشته در هنرستان وجود نداشت تا اینکه خانم جوانی به نام تامارا پیلوسیان که در آلمان در رشته آواز تحصیل کرده بود به ایران آمد. مادر پیلوسیان هم مدرس پیانوی هنرستان بود. او یک سال در هنرستان به تدریس آواز پرداخت تا اینکه در سال ۱۳۲۸ خانم اولین باغچه بان به مدرسان آواز اضافه شد و در سال ۱۳۳۲ فاخره صبا که در پاریس تحصیل کرده بود معلم آواز هنرستان شد. باغچه بان اهل ترکیه بود. او فارغ التحصیل رشته پیانو و آواز بود و سال ها در هنرستان تدریس می کرد. در سال های ۳۲ و ۳۳ صبا و باغچه بان هر دو به عنوان معلم آواز در هنرستان فعالیت می کردند. باغچه بان هم در آن زمان گروه کری به نام کر باغچه بان درست کرده بود. فعالیت های آنها ویژه بود. هفته یی دو بار تمرین می کردند و در نهایت یک کنسرت خوب در فضای باز اجرا کردند. این فعالیت ها در نهایت منجر به تشکیل گروه آواز جمعی هنرهای زیبای کشور شد. به این ترتیب اداره یی که پیش از این زیرمجموعه آموزش و پرورش بود تشکیل شد و نام اداره هنرهای زیبا را گرفت. بعدها وزارت فرهنگ و هنر از آن منشعب شد. هنرستان های موسیقی نیز تحت نظر آنها فعالیت می کردند. در آن دوران دو هنرستان موسیقی عالی و هنرستان ملی را داشتیم که در هنرستان ملی سازها و آوازهای سنتی تدریس می شد و در هنرستان عالی سازها و آواز غربی.آنها در زمان تشکیل گروه آواز جمعی با کمک مسوولان ارکستر سمفونیک رکوئیم موتزارت را در آن اجرا کردند.
پس از آن آنها آثار دیگری هم اجرا کردند تا اینکه تلویزیون در ایران راه افتاد و خیلی زود یکی از برنامه های تلویزیون تحت عنوان موسیقی کلاسیک ایران تشکیل شد که مسوول اصلی آن آمانوئل ملک اصلانیان بود و همکاران او هوشنگ پرتوی و امیر اشرف آریان پور بودند. کم کم در برنامه قسمت هایی از اجراهای اپرا نیز پخش می شد چون با توجه به زمان محدود آن امکان پخش یک اپرای کامل وجود نداشت. در سال ۱۳۴۰ دفتر اپرا در ایران تشکیل شد و بعد پنج خواننده ایتالیایی به استخدام دفتر اپرا درآمدند؛ دو زن و سه مرد که در این دفتر فعالیت می کردند. آنها در سالن های زیادی به اجرا می پرداختند و حتی برای اجرا به خارج از تهران هم سفر می کردند. این سرآغاز اولین فعالیت های رسمی اپرا در ایران بود. در آن روزها دو انجمن خوب هنری در ایران وجود داشت. انجمن هنری جوانان که از سال ۱۳۲۷ در منزل مشیر همایون شهردار در خیابان حقوقی (پیچ شمیران) تشکیل شد. مکانی که گنجایش صد نفر را داشت و مشیر همایون که خود پیانوی ایرانی می نواخت اجازه می داد که در آن سالن ۱۰۰ نفره هفته یی یک بار فعالیت های آواز اجرا شود. هوشنگ آموزگار داماد مشیر همایون ریاست آن را به عهده داشت. امیر اشرف آریان پور هم دبیر انجمن بود. چندی بعد انجمنی دیگر به نام انجمن فیلارمونیک به ریاست عبدالرضا نایینی تشکیل شد. انجمن فیلارمونیک به دلیل اینکه اعضای هیات مدیره آن از رجال مملکت محسوب می شدند، با مقامات عالی تماس گرفتند و درخواست ورود بیشتر هنرمندان خارجی را دادند.
مثلاً به هنرمندانی که قصد داشتند برای اجرا به کشورهای دیگر بروند از طریق آژانس های معتبر اعلام می کردند سر راه خودشان برای اجرا به ایران سفر کنند چون آنها قدرت پرداخت بلیت هواپیمای آنها را نداشتند. معمولاً در آن زمان به عنوان هدیه به هنرمندانی که وارد کشور می شدند قالیچه یی ابریشمی که دو هزار تومان ارزش داشت هدیه می کردند و در نهایت پول هتل آنها را می پرداختند. به این ترتیب پای هنرمندان کشورهای مختلف به ایران باز شد. روزبه روز به نفرات عضو انجمن فیلارمونیک افزوده می شد. هزارنفر عضو آن بودند. هزارنفری که سالی ۱۰ هزار تومان به فیلارمونیک پول پرداخت می کردند. وضع مالی آنها روز به روز بهتر می شد تا جایی که بعد از مدتی خود آنها از هنرمندان برای حضور در کشور دعوت می کردند. حتی روس ها با اینکه رابطه چندان مناسبی با ما نداشتند، گروه های خودشان را به ایران می فرستادند. آنها با کشتی به بندرانزلی می آمدند و از انزلی با اتوبوس به تهران سفر می کردند. در گروه آنها چند ارمنی هم حضور داشت. آنها آگاهانه این کار را می کردند چون می دانستند ارمنی های زیادی در ایران حضور دارند و البته استقبال ویژه یی هم از برنامه های آنها می کردند. اما در اسفند ۱۳۳۹ تشکیلات آوازی ایران اولین فستیوال آواز را در دو شب اجرا کرد. برای افرادی که جهت تحصیل موسیقی در کشورهایی مثل ایتالیا، آلمان و نقاط دیگر بورسیه گرفته بودند دعوتنامه فرستاده شد که برای حضور در یک فستیوال تابستانی به ایران سفر کنند. نفراتی مثل حسین سرشار، اولین باغچه بان، فاخره صبا، هاگین فارتانیان و خیلی های دیگر همه به ایران بازگشته بودند.
هرکدام از آنها قسمتی از برنامه آن شب را پر کردند. اما در شب دوم خانمی به نام فرح عافیت پور یک صحنه از اپرای ریگولتو اثر جوزپه وردی را در تالار فرهنگ سابق اجرا کرد در حالی که ارکستر هنرستان موسیقی هم او را در اجرای کارش همراهی می کردند. سال ۱۳۴۳ بود که تعداد هنرمندان بسیار زیاد شده بود. آنها اپرایی از گلوک به نام ارفه و اریدیس را در ساختمان وزارت ارشاد اسلامی فعلی اجرا کردند. ارفه را فاخره صبا که صدایش متسوسوپرانو بود اجرا می کرد و اریدیس هم خانم منیر وکیلی بود. نقش الهه عشق هم به سودابه صفاییه واگذار شده بود. این اپرا بازیگر دیگری نداشت. آنها این اثر را در آن تالار اجرا کردند و بعد روز به روز بر فعالیت های آواز در ایران افزوده شد. خیلی ها به ایران برگشتند. گروه هایی تشکیل دادند تا آبان ۱۳۴۶ که از شش هفت ماه قبل تصمیم گرفته شده بود تالار رودکی در تهران افتتاح شود، آن هم با اجرای اپرا. دولتمردان آن زمان شنیده بودند که وقتی کانال سوئز در ۱۸۷۱ افتتاح شده بود همان شب برای مهمان های خارجی دعوت شده به عنوان افتتاحیه اپرای قاهره به رهبری جوزپه وردی آهنگساز بزرگ ایتالیایی که از چند سال قبل به او سفارش اثری ویژه را داده بودند، اجرا شده بود؛ اپرایی به نام آیدا که مربوط به جنگ مصر و اتیوپی بود. وقتی در ایران تصمیم گرفتند در تاریخ چهار آبان این تالار را افتتاح کنند، گفتند ما هم مثل وردی این کار را کنیم. از چندین ماه قبل در اروپا به دنبال آهنگسازی ایرانی گشتند که بتواند اپرا بنویسد. خب واقعیت این بود که آهنگساز های ایرانی آن زمان اپرانویسی بلد نبودند به خصوص که قرار بود ارکستر هم در کار باشد و این کار را سخت تر می کرد. آنها یکی از دانشجویان خوب ایرانی به نام احمد پژمان را پیدا کردند. پژمان آن زمان در وین تحصیل می کرد. وقتی به پژمان این پیشنهاد داده شد او استادش را به آنها معرفی کرد و در نهایت استاد پژمان پذیرفت که برای افتتاح رودکی اپرایی در مورد ایران بسازد.
نام او توماس کریستین داوید بود. او چند داستان ایرانی را مطالعه کرد و از روی آنها اپرایی به نام «آتوسا، دختر کوروش» را آماده اجرا کرد. اقدام های زیادی برای شکوهمند شدن آن اپرا شده بود. لباس های گرانقیمتی برای آن طراحی شد و نقش ها را هم به هنرمندان ایرانی از جمله باغچه بان، صبا و سرشار دادند اما اثری که پروفسور داوید ساخت هرگز به دل ایرانی ها ننشست. خب، طبیعی هم بود. او شناخت زیادی از فرهنگ ایران نداشت و با یک ماه زمان هم نمی توانست با تاریخ و فرهنگ ما آشنا شود. این اثر را خیلی زود رد کردند و دوباره به احمد پژمان فشار آوردند که تا آغاز مراسم کاری کند. پژمان در نهایت راضی شد اپرای جشن دهقان را بسازد؛ اثری که در نهایت استقبال خوبی هم از آن شد. در کنار اپرای جشن دهقان اپرای زال و رودابه اثر ثمین باغچه بان بود که کارگردانی آن با منیر وکیلی بود و به صورت کنسرتانت اجرا شد. در کنسرتانت برخلاف اپرا که در آن بازی وجود دارد خواننده ها ایستاده سرجایشان بدون اینکه بازی کنند با اجرای ارکستر آواز می خوانند. باغچه بان با تقویت گروه کرش اجرای خوبی را به نمایش گذاشت. پس از آن هم جشن دهقان پژمان اجرا شد. نمایشنامه را منوچهر شیبانی به شعر تبدیل کرده بود. حشمت سنجری هم ارکستر سمفونیک تهران را رهبری می کرد و اجراکنندگان هم سرشار، سودابه تاج بخش، احمد پارسی و وحیده فتوره چی بودند. به این ترتیب اپرا در ایران راه افتاد و آن اثر داوید هم دو سال بعد در تهران اجرا شد. هرچند که باز هم استقبال خوبی از آن نشد. به این ترتیب اپرای تهران ۴۰ سال پیش در چنین روزهایی به راه افتاد و از نمایشنامه های ایرانی یکی پس از دیگری استفاده می شد. اپرای «دلاور سهند» را احمد پژمان ساخت و بعد اپرای «خسرو و شیرین» که توسط حسین دهلوی ساخته شد و اپرای «پردیس و پریسا» که توسط چکناواریان اجرا شد. یک نمایش موزیکال هم به نام سمندر در ادامه توسط پژمان ساخته شد. به این ترتیب روز به روز خوانندگان بیشتری به ایران آمدند و به اجرا پرداختند. اگر آغاز فعالیت اپرا را از سال ۱۳۴۰ بدانیم باید بگوییم در سال ۱۳۴۶ به معنای واقعی اپرا داشتیم، درست ۴۰ سال پیش در چنین روزهایی.
آرش قفل ساز
از خاطرات امیر اشرف آریان پور

اشتراک گذاری مطلب
ایمیل شما آشکار نمی شود

نوشتن دیدگاه

تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است