حالا سالهاست که دیگر «پرتغال» برای ایرانیان کشوری غریب نیست؛ از آن روزی که «کارلوس کیروش» – مربی خوشپوش پرتغالی- به ایران آمده و توانسته یکی از پرافتخارترین دورانِ ورزشی ایران در این سالها را رقم بزند؛ این سرزمین دیگر کشوری غریب در جنوبِ اروپا نیست. امسال اما در سیوسومین جشنوارهی موسیقی فجر، برای دومین بار موسیقی «فادو» اجرا شد. در سیویکمین جشنوارهی موسیقی «کمانه» این موسیقی را اجرا کرد؛ سالِ گذشته «آنتونیو زومباخو» و امسال «ریکاردو ریبرو». فادو سبکی از موسیقی مردمی پرتغال است که قدمتی بیش از ۲۰۰ سال دارد. اگرچه فادو روزگاری در قهوهخانهها و رستورانها اجرا میشد، امروزه به سالنهای کنسرت راه یافته و علاوه بر مردم پرتغال مخاطبان بسیاری در سراسر دنیا دارد. «ریبرو» -خوانندهی ۳۶ سالهی پرتغالی- در کنسرت خود در ایران، این موسیقی را با صدای خشدار و حزنآلودش با همراهی گیتار به اجرا درآورد. ریبرو متولد شهر بندری لیسبون، پایتخت پرتغال است؛ جایی که در بسیاری از اشعار موسیقی فادو به آن اشاره شده است. میگویند معنای «فادو» سرنوشت است و این همان نکتهای است که «ریبرو» نیز روی آن تاکید زیادی دارد.
- شما چند وقت پیش برای اولین بار در جشنوارهی موسیقی فجر روی صحنه رفتید، این اولین حضورتان در ایران بود؟ ما البته امیدواریم که این آخرین حضور شما در ایران نباشد.
خودم هم همینطور؛ بهخصوص اینکه در این سالها من تقاضاهای بسیاری برای اجرا در ایران داشتم که هر بار به دلایلی رخ نداد و بالاخره در فستیوال موسیقی میسر شد. میدانید فکر میکنم هر چیزی زمانِ مشخصی دارد برای اینکه محقق شود و حالا انگار همان زمانی بود که من باید در این کشورِ زیبا میخواندم. برای یک هنرمند، عوامل زیادی در انتخاب و برگزاری کنسرت موثر است؛ مثلا حسی که از صحنه میگیرید، چیزی که مخاطب به شما میدهد.
- مخاطب به شما؟ میدانم که به هر حال حسِ صحنه اهمیتِ بسیار زیادی دارد؛ اما این مساله چقدر در اجرای شما تاثیرگذار است؟
خیلی زیاد. اصلا ماهیت اجرای زنده همین است. شما به مخاطب چیزی میدهید و مخاطب به شما چیزِ دیگری. غیر از این نمیتواند باشد، هنرمندی که روی صحنه اجرا میکند، سخنگو نیست. کسی که فقط چیزهایی را بگوید و برود و تمام. هنر او در ارتباط مدام با مخاطب است و حسی که من از مخاطبِ ایرانی گرفتم، بسیار شگفتانگیز بود. شما موسیقی «فادو» را خیلی خوب میشناسید و این برایم عجیب بود. پیش از آمدنم به ایران، نمیدانستم این موسیقی تا این اندازه در سرزمینِ شما عمومیت دارد؛ اما اینجا خیلیها دربارهی این موسیقی با ظرافت سخن گفتند. نمیدانم؛ شاید هم دلیل این موضوع این باشد که ما هر دو کشوری با تاریخی غنی هستیم و با زخمهایی کهنه. من زمانی که روی استیج تالار وحدت بودم، هیچ گمان نمیکردم که دارم این موسیقی را برای مردمی اجرا میکنم که از این سبک برنخواستهاند.
- شما هیچ با فرهنگ ایران آشنایی دارید؟
کمی؛ نمیتوانم ادعا کنم که فرهنگ ایرانی را با تمام غنایش میشناسم؛ اما «ایران» همیشه برای من سرزمینی افسانهای بوده است. من کاری به آنچه امروز رسانههای دنیا دربارهی کشور شما میگویم، ندارم؛ شما سرزمین افسانهها و اسطورهها هستید. سرزمین بناهای تاریخی شگفتانگیز. دنیا به ایران خیلی وامدار است. من دوستانِ ایرانی بسیاری دارم که بخش مهمی از این شناخت را به آنها مدیونم.
- موسیقی ایران را چطور؟ فکر میکنید موسیقی ایرانی با موسیقی پرتقال هیچ نکتهی مشترکی دارد؟
تمام موسیقیهای دنیا با همدیگر شباهتهایی دارد. موسیقی یکتاترین زبانی است که در تمام جهان وجود دارد. شما اگر به ریشهی تمامِ موسیقیهای دنیا نگاه کنید، تشابهاتِ بسیار زیادی در آن خواهید دید؛ موسیقی شرق و غرب و جنوبِ و شمالِ عالم حتما مشابهتهایی با یکدیگر خواهند داشت. البته که تفاوتهایی نیز با همدیگر دارند که اجتناب ناپذیر است. شاید ما همهمان در ابتدای جهان هستی به یک زبان سخن میگفتیم؛ اما حالا هر کدام زبانهای خودمان را داریم؛ این اتفاق در موسیقی نیز رخ داده است؛ اما مهمترین نکتهی مشترک میانِ موسیقی ما و شما، همان روحی است که بر این دو نوع موسیقی حاکم است. موسیقی ما هم مثل موسیقی شما دارای روحی حزین است. اینکه چرا اینگونه است؛ نمیدانم؛ شاید همانطور که گفتم تاریخ دراز و پرفراز و نشیبی پشت سر گذاشتهایم. من خیلی کم موسیقی بومی شما را – علاوه بر موسیقی رسمیتان- شنیدهام و این حزن و غم را در آن نیز حس کردهام؛ علاوه بر آن موسیقی ما هر دو به شعر وابستگی زیادی دارد و این هم یکی دیگر از نکاتی است که آنها را به هم پیوند میزند.
- شما کدام یک از شاعران ما را میشناسید؟
«خیام». او برای من یک دنیای عجیب و غریب و پررمز و راز است. فکر میکنم شعرهای او به شکلی مقدس است. ایکاش همهی انسانها کتاب اشعار او را داشتند و مدام میخواندند. هر روز. خوشحالم که این کتاب به زبانهای بسیاری ترجمه شده است؛ اما اگر به جای شما بودم، تلاش بیشتری برای شناساندنِ این شاعر بزرگ به تمام دنیا میکردم. «خیام» آدمِ بسیار بزرگی است. همیشه دلم میخواست سرزمینِ این شاعر را ببینم و حالا خوشحالم که این اتفاق رخ داده است.
- «فادو» موسیقی سنتی شماست و در عین حال یک موسیقی عمومی در پرتغال، در حالیکه معمولا خیلی از موسیقیهای سنتی کشورهای دنیا، بیشتر حالت موزهای به خود گرفته است.
دلیلِ این ماجرا روشن است؛ «فادو» تنها یک موسیقی نیست. چیزی است از تاریخِ ما میآید. «فادو» با گوشت و پوستِ مردم پرتغال عجین شده است. این موسیقی برای ما یک نیاز است، یک ضرورتِ انکارناپذیر. ما در تمامِ زندگیمان با این موسیقی بزرگ میشویم. رشد میکنیم و با آن میمیریم. شما در تمام مراسم ما این موسیقی را میشنوید.
- و البته در دنیا هم طرفدارانِ خودش را دارد.
بله این یک شانس بزرگ برای ماست. خب من نمیتوانم به شکل قطعی بگویم که چرا مردم دیگر فرهنگها هم این موسیقی را دوست دارند؛ اما فکر میکنم هر هنری که از عمقِ جانِ آدم بربیاید را دیگران دوست دارند. «فادو» برای ما تنها موسیقی نیست؛ یک هنر نیست، یک صنعت نیست؛ شناسنامهی ماست و همین هم باعث میشود که مردمان سرزمینهای دیگر نیز به آن توجه داشته باشند. به خصوص اگر بخواهند اندکی مردم پرتغال را بشناسند. شما لازم نیست برای شناسایی مردمِ سرزمین من، تلاش زیادی بکنید؛ کافی است که این موسیقی را بشنوید. همان کافی است. این موسیقی راستترین حقیقتی است که در زندگی ما وجود داشته است.
- سازبندی موسیقی فادو تنها همانی است که ما در صحنهی تالار وحدت دیدیم؟
نه خیلی از همکاران من، تغییراتی در این موسیقی ایجاد کردهاند و با سازبندیهای مختلف آن را اجرا کردهاند؛ اما اجرا به شکلِ سنتی آن همانی است که شما دیدید؛ اما من دوست دارم که با یک ساز ایرانی همنوازی کنم.